۱۴۰۴/۳/۵

نان خامه‌ای

آقای تهرانی هر سال، سومِ خرداد، از آن سرِ دنیا، برای همه‌یِ کارکنانِ شرکت نان خامه‌ای می‌گیرد. جعبه‌هایِ بزرگ، از بهترین شیرینی‌فروشیِ منطقه. می‌سپارد نیروهایِ خدماتی تویِ ساختمان‌ها پخش کنند. رویِ همه‌یِ جعبه‌ها بزرگ نوشته: «یادبودِ آزادیِ خرمشهر، از طرفِ تهرانی». هر سال، سومِ خرداد، بعد از پخشِ شیرینیِ آزادیِ خرمشهر، تا چند لحظه سکوتی خوشایند حاکم است. برایِ من خوشایند است. برایِ بعضی شبیهِ بُهت است. شاید بشود گفت تنها شیرینیِ مناسبت‌داری ست که آدم‌ها بعد از برداشتن و خوردن‌اش لبخند می‌زنند و چیزی نمی‌گویند. همه‌اش محصولِ آقایِ تهرانی ست که با قوت و درایت آدم‌ها را درگیرِ چیزی کرده.

آقایِ تهرانی مردی ست در اواخرِ میان‌سالی که مدتی پیش در شرکت، از مدیران بود. چند سالی ست که با خانواده به کانادا مهاجرت کرده و گاهی ایران می‌آید. ایران که باشد، شاید به شرکت سری بزند و با دوستانِ قدیم‌اش حال و احوال کند. هم را نمی‌شناسیم، اما من چند باری حینِ صحبت با بقیه دیده‌ام‌اش و بابتِ یک کار، چند باری تلفنی با او صحبت کردم. چهره‌ای برافروخته و قرمز رنگ دارد. صورت‌اش را از ته می‌تراشد. عینکِ گِرد می‌زند. موهایِ درهم و پرپُشت و سفید دارد. شلوارِ جین می‌پوشد با پیراهنِ آستین کوتاه و کراواتی که گاهی می‌زند و گاهی نمی‌زند. چشمانی براق و کنجکاو و نگاهی متوجه و مهربان دارد. هر کسی را ببیند فوری لبخند می‌زند و سلام می‌کند. با معیارهایِ اهلِ ظاهر، شیک و امروزی و دنیادیده است، دست‌اش به دهان‌اش می‌رسد، متعصب نیست، مردم‌دار است، و سالیانِ درازی ست که بابتِ فتحِ خرمشهر نان‌خامه‌ای می‌دهد و با زدنِ برچسب بر جعبه، بر این نکته تأکید دارد. اینجاش یک مقدار مبهم است. اهالیِ شرکتِ ما اغلب مهندس اند؛ اهلِ دو دو تا کردن و سود و فایده را سنجیدن. قریب به اتفاق مخالفِ جمهوریِ اسلامی اند. و چون فتحِ خرمشهر، و کلاً جنگِ 8 ساله، از آن مناسبت‌هایی ست که جمهوریِ اسلامی آن را به سودِ خودش در تابلوهایِ شهری و تلویزیون و بیاناتِ سیاستمداران تفسیر می‌کند، مهندسان و تقریباً بخشِ زیادی از گروه‌هایِ شهریِ اهلِ فکر و سلیقه و محاسبه، خواسته یا ناخواسته از کنارش با سکوت عبور می‌کنند، اگر لگدی نزنند. نان‌خامه‌ایِ آقایِ تهرانی اما پرسشی پیشِ پای‌شان می‌گذارد: ما کُشته شدیم و تن به تسلیمِ خاک ندادیم. ما ایستادیم. ما بودیم که ایستادیم. چرا در قبال‌اش باید ساکت و شرمنده باشیم؟ چرا روزِ پیروزی‌مان را در خاطره‌ها پراکنده نکنیم؟ نان‌خامه‌ایِ آقایِ تهرانی حتا یک گام بیشتر برمی‌دارد: راهی را باز می‌کند که انگار با لجاجت سعی می‌کنند بسته باشد. پیش از انتقالِ پیام، پیش از تبریک بابتِ فتحِ خرمشهر، به مخاطب می‌گوید که می‌شود از مال و دارایی‌ات چیزهایی را ببخشی تا یادِ کسی یا چیزی را زنده نگه داری. این البته روشی شناخته‌شده و جاافتاده است. آقای تهرانی مبدع‌اش نیست. مؤمنان در مناسبت‌هایِ مذهبی خیرات می‌کنند. بخشی از مال‌شان را می‌بخشند تا نامِ کسی بر زبان‌ها جاری شود. برایِ مُردگان، یا حتا گاهی برایِ مناسبت‌هایی مثلِ تولد، یا عروسی هم، بخشی از مال را می‌بخشند، تا دیگران را در خاطره‌یِ یک واقعه شریک کنند. اما آدم‌مدرن‌ها برایِ چیزهایی که به آن باور دارند، برایِ جنبه‌هایِ عمومیِ باورشان، برایِ یادبودها یا عقایدی که می‌خواهند با دیگران شریک شوند خیرات نمی‌دهند. این سنگر را به‌کل به دیگری واگذار کرده اند. نه این که سعی و تلاش‌هایِ پراکنده نباشد. مثال‌هایی به ذهن‌ام می‌رسد، اما سخیف است انگار که بیرون از فضایِ عادت‌هایِ قدیمِ اجتماعی، باوری را به بذلِ دارایی پیوند بزنی. برایِ آدم‌مدرن‌ها خودِ بذل و بخشش معنی‌دار است، باور به چیزی که با دوام باشد دیگر زورِ گذشته را ندارد. دنیایِ باورهای‌شان زودگذر است. کسی دیگر برایِ سالگردِ انقلابِ مشروطه خیرات نمی‌دهد. کسی برایِ پیروزیِ مصدق، یا حتا پادشاهِ موردِ علاقه‌اش، یا ملی شدنِ نفت، جعبه‌یِ شیرینی به دست در سطحِ شهر نمی‌چرخد.

ابداعِ ستایش‌برانگیزِ آقایِ تهرانی در این است که برایِ آزادیِ خرمشهر شیرینی می‌دهد. خرمشهر لحظه‌ای ست که مردمانی از این سرزمین رشادت کردند و چیزی که برایِ خود می‌دانستند را پس گرفتند. آقایِ تهرانی انگار ستایش‌گرِ این پس گرفتن است و در لحظه‌ای که وهمِ توده‌ها آن لحظه را متعلق به سیاست‌مدارانِ می‌داند، از این چرخه بیرون می‌زند. از آن‌ها که رژیمِ شیرینی دارند اگر بگذریم، برخی با دیدنِ برچسبِ «یادبودِ آزادیِ خرمشهر» دست‌شان را عقب می‌کشند و شیرینی برنمی‌دارند. خرمشهر روایتِ برخی آدم‌ها از نفرت‌شان نسبت به حکومت را به نقطه‌ای مبهم می‌رساند. چون نمی‌دانند چه کار باید بکنند، شیرینی برنمی‌دارند. چرخه را بر هم نمی‌زنند و برخی‌شان که در نفرت و خشم پیش‌قراول اند، چشم نازک می‌کنند برایِ کسانی که با رضایت شیرینی به دهان می‌گذارند. آقای تهرانی راه‌حلی پیشِ روی‌شان گذاشته که با سرسختی از برداشتن‌اش طفره می‌روند. این‌ها همان‌هایی اند که به معماهایی که جهان پیشِ روی‌شان می‌گذارد نیز با نفرت و لجاجت نگاه می‌کنند. به غزه، به جنگ، به ویرانی، به همه‌یِ منازعاتی که ایران یک طرف‌اش را گرفته. خرمشهرِ تهرانی. خرمشهر-تهرانی.  انسانِ عامی انتظار ندارد از مردی اهلِ زندگی و امروزی، که کسب و کارش را کلاً کوچانده به آن طرفِ کره‌یِ زمین، واژه‌ای آمیخته با خون و درنگ و ایستادگی را بی‌وقفه بشوند. جعبه‌یِ عجیبی ست؛ می‌توانم ساعت‌ها پیرامون‌اش بچرخم.