بهترین راه برایِ از کوره به در بردنِ فردِ قدرتمند این است که با لطافت، خونسردی، ادب، و متانتِ بسیار، طوری که انگار حرفِ خیلی درست، خیلی واضح، و خیلی معمولی و عوامانهای میزنید، به سمع و نظرِ او برسانید که کلاً دچارِ بدفهمی و اشتباه است، و اگر کسی رویِ حرفاش حرفی نمیزند به این خاطر است که از او میترسند و در واقع، او موجودی ترسیدنی ست، و نه کسی قابلِ احترام. البته فرمولِ معروفی ست: «خطرناک بودنِ قدرتمند را به رخاش بکشید و این را در برابرِ محترم بودناش قرار دهید». انسانها عموماً مایل اند که بر جانها حکومت کنند. اصولاً حکومتِ بر جان شکلِ ایدهآلِ هر نوع حکمرانی ست. قدرت در ذاتِ خود به این تمایل دارد که این طور وانمود کند که او را دوست دارند و محترم میشمارند و این او ست که به جایگاهها و مقامها شأن و منزلت میدهد. در موقعیتهایِ واقعی، معمولاً زور و نیرویِ عینیِ قدرتمند با خواستنی و محترم بودناش مخلوط میشود و نوعی ابهام کلِ ماجرا را فرامیگیرد و تفکیک کردنشان به شکلِ نشاندادنی و عینی به کاری ناممکن و دلبخواهی بدل میشود. بسته به موقعیت و جایگاه، با این ابهام دو جور برخورد میکنند. (1.) حامیانِ موضعِ قدرت سویهیِ زورمندانهیِ ماجرا را ندید میگیرند و قدرتمند را همچون فردی تماماً مطلوب و محترم جا میزنند. خودِ قدرتمند سعی در جا انداختنِ این طرزِ تلقی دارد. اگر رک و روراست و با لکنت به او بگویید که از او میترسید، شاید حتا از جایاش بلند شود و به سمتِ شما بیاید و با لبخند و تکان دادنِ دست بخواهد حالیتان کند که در اشتباه اید و آنچه در برابرِ او دیگران را به لکنت میاندازد نه ترس، که وجد و شور و شوقی عظیم است که بر قلبها جاری ست و از آنجا ست که اثراتاش به زبانها سرازیر میشود. (2.) و چنان که پیدا ست، مخالفانِ موضعِ قدرت، استراتژیشان را این طور میچینند که سویهیِ محترمِ ماجرا را نادیده بگیرند و به عنوانِ نوعی شیوهیِ مبارزه، که کمکم در طیِ زمان بُعد و عمق پیدا میکند، قدرتمند را شبیهِ کسی به جا بیاورند که تودهای ست احاطهشده توسطِ سلاحها و ابزارآلاتِ بیمغز و خطرناک که باید از او فاصله گرفت، نه این که او از ما فاصله گرفته باشد. این که فاعلِ این فاصله گرفتن کیست، چیزی ست که بینِ هواداران و مخالفان بحثهایِ ناتمام و داغ به راه میاندازد. و اینها البته جدا ست از این واقعیت که سرشتی ملکوتی در ترس هست که گردِ احترام رویِ چیزهایِ ترسناک میپاشد و در مقابل، نوعی از احترام هست که با ابهام و سکوت و رمز و راز خود را تقویت میکند و درونِ تهیِ خود را میپوشاند.
باید مراقب بود که هرگز نباید به قدرتمندی ستمگر و زورگو دشنام داد و اصولاً، هرگز نباید به سویههایِ آزاردهنده و تعدیگرِ قدرتِ او اشارهای خشن و پرخاشگرانه کرد. فحش چیزی نیست که قدرتمند را از میدان به در کند و چهرهیِ واقعیاش را به نمایش بگذارد. چون اگر قدرتمند عاقل باشد، در برابرِ فحش آن وجههیِ بلندنظر و حکیمانهاش بیدار میشود و نمایشی از صبر و مدارا به رویِ صحنه میبرد. چرا؟ چون با به رویِ صحنه بردنِ نمایشِ صبر و بزرگواری مجالِ این را پیدا میکند که برایِ تماشاچیها این را اثبات کند که جایگاهِ رفیع و محترماش حتا با تند و تیزترین حملات هم آسیب نخواهد دید و او آن ذاتِ محترم و عزیزی ست که هیچ پرخاشی مکدرش نمیکند. البته میدانیم که ناسزا تند و تیزترین حمله نیست، اما درشتی و هیجاناش مستعدِ این هست که آن را به جایِ تند و تیزترین حمله به خوردِ تماشاچی بدهند. این گونه میشود تا حدی فهمید که چرا هتاکترین مخالفِ قدرتمندِ عاقل حاشیهیِ امنتری دارد نسبت به دقیقترین و منصفترین منتقد. اگر قدرتمند غیرعاقلانه عمل کند و در برابرِ ناسزا دست به قلع و قمع بزند، چیزی را نشان داده که برایِ قدرتاش سمِ مهلک است. سمِ مهلکِ قدرت عریانی ست. زور را هرگز نباید به شکلِ آشکار به کار برد. زور همیشه باید آشکارسازِ پرخاشهایِ بقیه باشد، اما خودش هرگز آشکار نشود. برگِ برندهیِ زور همیشه در این است که بتواند نبودنِ خود را یادآوری کند. زورِ آشکار ممکن است که پیروزیهایِ چشمگیری به دست بیاورد، اما کمدوام است و آسیبپذیر. زور با پوشیده و پوشیدهتر بودن دواماش را تضمین میکند. وقتی میشود یک صدایِ مخالف را بدون سر خر خفه کرد و ماجرا را مرگِ طبیعی نامید، چرا کار به بیاحتیاطی بکشد؟
به شکلِ خلاصه، گروههایِ مخالف میتوانند و بهتر است که از استراتژیِ آشکارسازی و به خشم آوردن بهره ببرند. اصولِ کلیِ این استراتژی اینها ست: (1.) اگر دردتان آمده و به هر حال مایل اید تکانی بخورید و اعتراضی بکنید، هرگز عصبانی نشوید. حرفهایتان را در نقدِ قدرتمند جوری بزنید که انگار حرفی عادی و موردِ قبولِ همه است. (2.) مخاطبی فرضی انتخاب کنید و با او حرف بزنید. هرگز مستقیم به سمتِ شکمِ قدرتمند یورشهایِ مؤدبانه و صریح نبرید. (3.) یک جورِ خوبی این را همواره گوشزد کنید که این شما اید که به خاطرِ حفظِ سلامتیتان از فردِ قدرتمند فاصله گرفتهاید و نباید این مسافت را با نوعی جداییِ از سرِ احترام یکی گرفت. (4.) از واقعیتهایِ مشخص حرف بزنید. عدد و رقم بیاورید. تناقضها را نشان بدهید. اما درگیرِ پاسخ دادن به شبهات نشوید. ماجرا را جدی بگیرید، اما به حوزهیِ علمیه، به مکانِ دور کردنِ دستِ بدطینتان و بدخواهان، تبدیل نشوید. (5.) با این قبیل کارها احتمالِ این که زندان بروید و شکنجه و تهدید بشوید هست، اما احتمالِ مرگ کم است (مگر این که پایِ عناصرِ خودسر در میان باشد، که البته گزینهیِ خیلی بادوامی نیست، چون وجودِ مداومِ عناصرِ خودسر نیز برایِ قدرتِ قدرتمند مضر است. به هر حال، ظهورِ گاهبهگاهشان را نباید فراموش کرد). اما در حاشیه، به گردن آویختنِ این ورد هم بد نیست که: اصولاً انسان، در جذابترین شکلاش، از جایی شروع به خودنمایی میکند که مرگ، باخت، نیستی، و مواردی از این قبیل را آسان میگیرد، تا عزیزتر زندگی کند.