صورتمندان را فلاسفه مي نامم، همانانكه انسان را حيوان ناطق ناميده اند. آنانكه كلام را كه تجلي رقيق صورت است به نام انسان مصادره كرده اند. كلام اين گوهر شگرف در بطن خود ناظر به مفاهيمي است كه انسان آنرا از پس قواعد اعتباري ذهنش به بيرون مي كشد. صورت، محسوس آنچيزي است كه مي فهميم. نوعي حس است، نوعي سنجه. شبيه بساويدن بعد وسيعي است كه ذره ذره در ذهن تكامل مي يابد. فلاسفه كارشان لنگ چنين بعدي است. در پي بنا نهادن كليت بر شالوده اي از كلامند و ماهيتِ ذاتا متناقض كلام (چرا كه تقليل يافتة مفاهيم است) را در نظر نمي گيرند. نزد آنان وجه تمايز انسان، قواي ناطقة اوست، نه قواي شعور و احساسش و حال آنكه انسان اكثر عجايب را با اين آخري آفريده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر