۱۳۸۳/۱۱/۱۴

در تاریخ 29/7/83 روزنامة شرق تبليغي چاپ كرده بود براي يكي از كتابهاي نشر قطره.
كتاب، داستانهاي كوتاه تولستوي بود و ناشر با اين جمله اثر را به مخاطبين معرفي كرده بود، از قول ويتگنشتاين در نامه‌اي به راسل: "كتاب داستانهاي تولستوي را خواندم، واقعاً عالي بود. اگر نخوانده‌اي حتماً بخوان."
سبك اين گزاره و نحوة تبليغ بسيار جالب است. از طريق توصية يك انديشمند به انديشمند ديگر، محصول توليدي كس ديگري به فروش خواهد رفت. به اين ترتيب توصية يك انسان كه بنا به ساختار ذهني‌اش از محتواي يك اثر لذت برده مبناي ارزشي و پيش‌داوريِ زودهنگامِ -درقالبِ تبليغ حلول يافته‌اي- ميشود براي سايرين كه "شما هم اگر متفكريد و اهلِ ذوق و استعداد، بايد اين كتاب را بخوانيد –چون از خواندنش لذت خواهيد برد- و هم از خواندنش لذت ببريد."
اينگونه است كه همة انسانها در مقامي برابر تلقي شده‌اند كه با هر سطحي از شعور و احساس و با هر مباني عقلي مي‌توانند آنچنانكه ويتگنشتاين از كتاب لذت برده، كتاب را بخوانند.
توصية ويتگنشتاين يك توصية عادي تلقي نمي‌شود. مثلاً اينكه تو به دوستت بگويي اگر فلان كتاب را نخوانده‌اي حتماً بخوان چه ارزشي دارد؟ ويتگنشتاين در مقام فردي مجسم شده كه فهم زيباشناسانه‌اش در بالاترين استانداردها و نُرمهاي بشري تكامل يافته و معيار سنجش باقي انسانها گشته. از توصية او نمي‌توان به راحتي گذشت.
در ثاني اگر كتاب را خواندي و لذت نبردي و فهم نكردي، بايد درنگ كني و از خود بپرسي چرا؟ مثل يك بيماري با عدم لذت بردنت برخورد كني و سعي كني علاجش كني. تا جايي كه ديگر همة انسانها از يك اثر لذت ببرند و آن را بفهمند.
معتقدم هر كس متناسب با ساختار ذهني و روحي و هژموني ارزشهايش كه در اثر تجربه و هزار اما و اگر شكل يافته از يك واقعيت لذت مي‌برد يا از آن حذر مي‌كند. نبايد انتظار داشت و اساساً چنين انتظاري باطل است كه دو نفر در مقامِ مشابهي از فهم و لذت قرار گيرند. اما اين تبليغ چنين انتظاري از انسانها عرضه مي‌كند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر