مولانا، تو کتابِ «فیه ما فیه» میگه:
«آدمی را خیالِ هرچیز با آن چیز میبرد؛ خیالِ باغ به باغ میبرد و خیالِ دُکان به دُکان. اما در این خیالات تزویر پنهان است. نمیبینی که فلان جایگاه میروی پشیمان میشوی و میگویی؛ «پنداشتم که خیر باشد، آن خود نبود»؟ پس این خیالات بر مثالْ چادرند، و در چادر کسی پنهان است. هرگاه که خیالات از میان برخیزند و حقایق روی نمایندْ بیچادر ِ خیال، قیامت باشد. آنجا که حال چنین شود، پشیمانی نماند. هر حقیقت که تو را جذب میکند، چیز ِ دیگر غیر ِ آن نباشد؛ همان حقیقت باشد که تو را جذب کرد: «یوم تُبلَی السَرائِر.» چه جای این است که میگوییم؟ در حقیقت کِشنده (جذبکننده) یک است، اما متعدد مینماید. نمیبینی که آدمی را صد چیز آرزوست گوناگون؟ میگوید: تُتْماج (آش دوغ) خواهم، بورک (آش ماست) خواهم، حلوا خواهم، قلیه (خوراکِ گوشت بریان) خواهم، میوه خواهم، خرما خواهم. این اعداد مینماید و به گفت میآورد، اما اصلش یکی است: اصلش گرسنگی است، و آن یکی است. نمیبینی چون از یک چیز سیر شد، میگوید هیچ از اینها نمیباید؟ پس معلوم شد که ده و صد نبود، بلکه یک بود. »
***
• خوانندهی عزیز، از شما دعوت میشه که در بازخوانی ِ متن ِ بالا، یه بار هم از معادلهای فلسفی ِ زیر استفاده کنید:
- خیال = ذهنیت (subjectivity)
- تزویر = مکر عقل / فریبِ نهفته در ذهنیت
- پشیمانی = بیگانگی (alienation) : پشیمان = بیگانه
- چادر = نقص عقل / حجاب / عامل ِ جدایی ِ ذهن و عین / عامل ِ تقویتِ تخیّل و وَهم
- قیامت = پایانِ تاریخ / زمانِ یگانگی ِ عین و ذهن (وحدتِ سوژه-ابژه)
- اصل = وجود / محتوا
- گرسنگی = عامل ِ تکثّر / نماد نقصپذیری
- سیری = عامل ِ وحدتبخش / نمادِ کمالپذیری
***
- (کاملا بیربط:) اگه ممکنه میشه یکی به من بگه چرا این فیلم ِ مزخرفِ «آتش بس» رو از پردههای سینما بر نمیدارن؟
mmm...bad az bazkhani faghat yade in jomle oftadam:harchiz ke ziba benzara miresad bigoftegu mofid ham hast!
پاسخحذفrasti chera khode an kalamat falsafi nabashand?
راستش نگین جان این کلمات به گوش اهل فلسفه آشنا نیست، ولی واقعا همونطور که گفتی فلسفی هستن.
پاسخحذف159..
پاسخحذفsalam meysam jon
khoobi?
kolli dooset darim
hamishe khosh bashi...
naamiraa
bale ghorban! ishan hamchin adamaayee boodanD :D
پاسخحذف