به عقیدهی من آنچه عامی را از خاص جدا میکند، دل برگرفتن از خوشی و لذت است، آن هم درست هنگامی که در مُشتات است و به قدر ِ کیفوری و عیش از آن چشیدهای. حافظ هم گفته: «آن که یک جرعه مِی از دست تواند دادن ...»
اول این که نوشتهات بوی ارزشگذاری می ده و اگه واقعا این طور باشه این سوال پیش میاد که چه لزومی داره که خاص، دل از خوشی و لذت برگیرد؟ یا بهتر بگم: خاص دل از خوشی و لذت برمیگیرد که چه؟ و مشکل دوم اینکه وقتی به قدر کیفوری و عیش از چیزی لذت ببری، انقدر که دیگه اون چیز دلتو بزنه، دیگه دست کشیدن از اون لذت نمیتونه کار معنادار یا باحالی باشه
ببین! من کامنتمو پس میگیرم به نظرم خیلی حرف مزخرفی زدم، چون تو اصلا تو یادداشتت نگفتی که انقدر چشیدی که دلتو زده، اصلا چشیدن که آدمو دلزده نمیکنه. البته مشکل اولم هنوز سر جاشه ها :)
:نامیه من اشکالی نمی بنیم که یه نوشته بوی ارزشگذاری بده. و خاص دل از خوشی و لذت بر می گیره که بتونه بهتر زندگی کنه. به نظرم این کار انرژی می ده واسه زندگی کردن.
---
نادر: نمی دونم. احتمال می دم باشه. ولی الان بهشون نزدیک نیستم.
---
رویا: عام و خاص معنیهای قطعی و واضح ندارن. می دونم هم که اگه گیر بدیم بهشون کاملا بیمعنی میشن (مثل هر لغتِ دیگهای تو دایرهی علوم ِ انسانی). ولی به نظرم معنای سطحی ِ نوشتهام این بود که از نظر ِ من آدمهای کمی هستند که به قریحه میدونن که چطوری میشه از لذت و کیف، برای زندگی استفاده کرد و ازش شور و شوق ِ زیستن گرفت. اغلب که من دیدم با لذت خودشونو میسوزونن. هدر میرن. فعلا همین.
البته بستگی به دیدِ آدم داره. ممکنه یه زمانی فکر کنی که تفریحاتت برات سوزوندنِ خودت نیست و داری از تفریحاتت استفاده میکنی. و بعد به این نتیجه برسی که اونچه فکر میکردی اشتباه بوده و در واقع داشتی با اون تفریحات خودتو میسوزوندی.
آن هایی که می دانند چطور نباید اشباع شد.تمام اش کرد.آنقدر خورد دیگر ضعمش را نفهمید.یا بیزار شد ... آنهایی که از خوشبختی های کوچک سوء استفاده نمی کنند مرسی!
محسن: اینکه بعدا نظرت تغییر می کنه که درست. و کلا هم حرفم واسه زمانیکه احساس میکنی که لذتِ بیشتر ِ یکنواختتری میخوای. یعنی داری تو یه چرخه هی تکرار میشی به این امید که مثل ِ دفعهی اول لذت ببری (لذت با تکرار عادی میشه. مثل ِ همهچیزهای دیگه. بعضیها اینو میدونن و از عادی شدنِ بهترین چیز ِ زندگی -لذت- جلوگیری میکنن. اینا از نظر ِ من خاصتر اَن). زمانی که درکی از این موضوع نداری، ماجرا بالکل منتفی میشه.
اول این که نوشتهات بوی ارزشگذاری می ده و اگه واقعا این طور باشه این سوال پیش میاد که چه لزومی داره که خاص، دل از خوشی و لذت برگیرد؟ یا بهتر بگم: خاص دل از خوشی و لذت برمیگیرد که چه؟ و مشکل دوم اینکه وقتی به قدر کیفوری و عیش از چیزی لذت ببری، انقدر که دیگه اون چیز دلتو بزنه، دیگه دست کشیدن از اون لذت نمیتونه کار معنادار یا باحالی باشه
پاسخحذفچیزای دیگری هم هست دیگر؟؟
پاسخحذفسلام. به نظر من، "عامی" و "خاص" اصلا معنی ندارد. می توانید بگوئید معنی این دو کلمه برای شما اصلا چیست؟
پاسخحذفببین! من کامنتمو پس میگیرم
پاسخحذفبه نظرم خیلی حرف مزخرفی زدم، چون تو اصلا تو یادداشتت نگفتی که انقدر چشیدی که دلتو زده، اصلا چشیدن که آدمو دلزده نمیکنه. البته مشکل اولم هنوز سر جاشه ها
:)
:نامیه
پاسخحذفمن اشکالی نمی بنیم که یه نوشته بوی ارزشگذاری بده. و خاص دل از خوشی و لذت بر می گیره که بتونه بهتر زندگی کنه. به نظرم این کار انرژی می ده واسه زندگی کردن.
---
نادر:
نمی دونم. احتمال می دم باشه. ولی الان بهشون نزدیک نیستم.
---
رویا:
عام و خاص معنیهای قطعی و واضح ندارن. می دونم هم که اگه گیر بدیم بهشون کاملا بیمعنی میشن (مثل هر لغتِ دیگهای تو دایرهی علوم ِ انسانی). ولی به نظرم معنای سطحی ِ نوشتهام این بود که از نظر ِ من آدمهای کمی هستند که به قریحه میدونن که چطوری میشه از لذت و کیف، برای زندگی استفاده کرد و ازش شور و شوق ِ زیستن گرفت. اغلب که من دیدم با لذت خودشونو میسوزونن. هدر میرن. فعلا همین.
البته بستگی به دیدِ آدم داره. ممکنه یه زمانی فکر کنی که تفریحاتت برات سوزوندنِ خودت نیست و داری از تفریحاتت استفاده میکنی. و بعد به این نتیجه برسی که اونچه فکر میکردی اشتباه بوده و در واقع داشتی با اون تفریحات خودتو میسوزوندی.
پاسخحذفاصلا چطور میتونم بفهمم اینو؟
آن هایی که می دانند چطور نباید اشباع شد.تمام اش کرد.آنقدر خورد دیگر ضعمش را نفهمید.یا بیزار شد
پاسخحذف...
آنهایی که از خوشبختی های کوچک سوء استفاده نمی کنند
مرسی!
ضمعش نه: طعمش!
پاسخحذفمحسن:
پاسخحذفاینکه بعدا نظرت تغییر می کنه که درست. و کلا هم حرفم واسه زمانیکه احساس میکنی که لذتِ بیشتر ِ یکنواختتری میخوای. یعنی داری تو یه چرخه هی تکرار میشی به این امید که مثل ِ دفعهی اول لذت ببری (لذت با تکرار عادی میشه. مثل ِ همهچیزهای دیگه. بعضیها اینو میدونن و از عادی شدنِ بهترین چیز ِ زندگی -لذت- جلوگیری میکنن. اینا از نظر ِ من خاصتر اَن). زمانی که درکی از این موضوع نداری، ماجرا بالکل منتفی میشه.