۱۳۸۶/۶/۴
از خیالم رد شد که هر آدمی یه بویی داره، یه طعمی. باس درست بزنی وسطِ هدف، وسطِ طعم، وقتی داری از خاصیتِ آدمها حرف میزنی. خیالِ علمی پَروَروندم که امروز روزِ کشفِ ایدهیِ طعمهایِ انسانیه. آدمهایِ همطعم یه جورَن، با اندام ِ تناسلی ِ مشابه. بعدش یادِ حرفِ تو افتادم که میگفتی عطرشون هم حتا با بویِ بدنشون ترکیب میشه و یه بویِ جدید و خاص میسازه که قالبِِ خودشونه. یادمه که اینا رو اون موقع از خطِ مویِ سیاهِ رو تنت قرض گرفتم که با جدیتِ تمام ردش رو از بالا سُریدم رسیدم به اینجا که امکان داره این حافظهیِ بویایی ِ من چیز ِ منحصر به فردی نباشه که داشت غصهام میگرفت که آخه پس چی منحصر به فرده!؟ دستآخر مثل ِ هر نظریهیِ دیگهای که همین بلا سرش میآد از خیر ِ علمی بودنش گذشتم و به همین اکتفا کردم که بصیرتِ ناچیزی به هول و ولای تاریکِ اطراف اضافه میکنه. یادِ صورتِ جذاب و تراشخوردهی دختری افتادم که نگاههایِ گیرایی داره. راستش ماجرایِ اینکه چرا یادش میافتم یه کم پیچیدهاس. درست داشتم به ماجرایِ طعمهایِ انسانی فکر میکردم که اومد جلو چشمام و وسوسهام کرد که با خودم بگم مثلاً طعمِ این صورت و این چشم چقدر میتونه تو دنیا تکرار شده باشه بس که خاص و خواستنیه! هوس کردم که بزنم به خندهیِ رها از قید. زدم. دید. هول شدم، و پشتبندش سریع ناراحت از اینکه ممکنه خنده رو به جاهای نامربوط ربط بده، که خودش هم خندید و من حکایتم شد حکایتِ اون شیشهیِ نازکی که تندی سرد و گرماش کردن و من شکستم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
تراژدی نه؟؟
پاسخحذفakhey,
پاسخحذفakharesh ro be shekastan khatm kardi ke yademon bere davat konim?
to masalan olgoie bache ha baiad bashi.khejalat nemikeshi? X-(
:))
meisam sadr!
دِر آنُنیموس؛
پاسخحذف1) آخِی به جمالت!
2) چرا باید دعوام کنی؟
3) البته که کامنتات میرسونه در رسیدن به مقصودم زیاد موفق نبودم دیگه! دعوام کردی خُب!
پن: الگو هم خودتی. :P
آنونیموس!