۱۳۸۷/۱۰/۸

من اگر قهرمانِ داستان بودم

1
داخل ِ محدوه‌ـ‌ساختمان‌هایِ مترو، رفتم سمتِ آسانسور. دو تا دختر ِ امروزی داخل بودند و منتظر تا در بسته شود. من را که دیدند در را نگه داشتند. ناگهانی و برایِ این که چیزی گفته باشم، پرسیدم: «ببخشید! پایین می‌ره؟» یکی‌شان گفت: «بله». رفتم داخل. چند کلمه‌ای با هم گفتند و خندیدند و نزدیک‌هایِ باز شدنِ در و پیاده شدن‌مان، آن یکی همین‌طور بی‌مقدمه و با خنده گفت: «بُرج که نیست آقا. جز پایین جایی نمی‌تونه بره.» سعی کردم خنده‌یِ سَرسَری و معقولی بکنم. فقط بعدها بود که با خودم گفتم اگر قهرمانِ داستانی بودم که این ماجرا در آن ثبت می‌شد، لابد با حاضرجوابی ِ یک قهرمانِ چیزدان و فرصت‌طلب به او می‌گفتم که «حق با شما ست. اما همون طور که حتماً حس می‌کنید معنی ِ سوالِ من اون چیزی نبود که در ظاهر پرسیدم. من می‌خواستم بپرسم اشکال نداره داخل ِ یک اتاقکِ آسانسور ِ تَنگ بشم که دو تا خوشگل مثل ِ شما توش ایستاده‌ان؟ شما هم که گفتید بله، فهمیدم که اشکال نداره. حالا هم حس می‌کنم این کنایه و تذکر ِ باتأخیرتون، نوعی ابراز ِ تمایل به دوستی باشه، که اگر این طوره باید بگم که من از همون اول‌اش دل‌ام می‌خواست یکی پیدا بشه تا ازش بپرسم که ما سه تا رو کجا می‌بَرن.»

2
رویِ صندلی ِ عقبِ تاکسی، بین ِ یک دختر ِ جوان و یک مردِ میان‌سال نشستم. برایِ اولین بار در تاریخ ِ چنین نشستنی، این مردِ میان‌سال بود که به‌ام تذکر داد یک مقدار بروم آن‌وَرتر، یعنی سمتِ خانم ِ جوان. کمی جابه‌جا شدم امّا من اگر قهرمانِ داستانی بودم که این ماجرا در آن ثبت می‌شد، لابد با حاضرجوابی ِ یک قهرمانِ چیزدان و فرصت‌طلب به او می‌گفتم که «به لحاظ ِ فرهنگی این که من به شما بچسبم قابل قبول‌تره از این که به اون خانوم. البته من و شما که سنّی ازمون گذشته می‌دونیم که گاهی میل ِ آدم‌ها برخلافِ فرهنگ عمل می‌کنه، در عین ِ حال که این خلاف رو بی‌فرهنگی به حساب نمی‌آره. حالا هم من حاضر اَم در صورتی که به بی‌فرهنگی متّهم نشم کاملاً چسبیدن‌ام را بین ِ شما و این خانوم تقسیم کنم.» و در حالی که صورت‌ام را به سمتِ آن خانم می‌چرخاندم، خیلی نرم و سکسی به او می‌گفتم «آیا اجازه دارم؟»

۲ نظر:

  1. شوخی می کنید..یعنی هیچکدوم از این کارایی که گفتید انجام ندادید؟ شما ظاهرا خداوندگار از دست دادن فرصت های طلایی هستید
    :(

    پاسخحذف
  2. مطمئن باشيد اينجا پاي يك فرصت واقعي در ميون بوده كه آقاي صدر از خير قهرماني داستان گذشته....)؛

    پاسخحذف