۱۳۸۷/۱۰/۱۲

سلامی، کلامی، بکش نازم که خسته ام

به من بگو چگونه می‌توان به نامی مناسب برایِ کنشی مناسب رسید. به من بگو چگونه می‌توان همواره در مناسب‌ترین امتدادها قدم زد. یا چگونه می‌توان بودن را در امتدادِ نام‌ها و کنش‌ها، در امتدادِ بی‌صدایِ خاطراتِ پراکنده دنبال کرد. به من بگو واژه، به من بگو چگونه خود را در بهترین جایی که می‌پسندم پیدا کنم، یا چگونه خود را در آن جایی که هستم بیابم، آن هم زمانی که به این کار نیاز دارم، نه لحظه‌هایی بعدتر و نه لحظه‌هایی پیش‌تر. به من بگو واژه، آرایش ِ مناسبی از شما را کجا می‌توان پیدا کرد در لحظه‌ای که بیش‌ترین نیاز کم‌ترین بصیرت را در خود ذخیره کرده. بگویید رَگِ خواب‌تان کجا ست، از چه طریق می‌توان با شما دم‌ساز شد، در دلِ شما جا خوش کرد، چگونه باید دست به کمرتان انداخت، یا با چشمانی بسته مسیر ِ بستر ِ شما را طی کرد.

۳ نظر:

  1. من نمیدانم چه بر سر کامنتدانی بلاگر آمده. خیلی سخت برای من باز می‌شود و بر مشکلات کامنت دادن به پستهای تو می‌افزاید توضیحی خواستی درباره اسطقسی فوق اسطقسات این شعر شاید کمکت بکند مثالی را که آوردم درباره بدنویسی و سخت‌نویسی میرداماد استاد ملاصدرا می‌آورند که عبارت اسطقسی فوق اسطقسات را برای خدا بکار می‌برد شاید تعبیر آشنای آن، واژه ذات باشد کنایه از دشوارنویسی و سخت‌فهم بودن متن کسی:
    مير داماد ، شنيدستم من،
    كه چو بگزيد بن خاك وطن
    بر سرش آمد واز وي پرسيد
    ملك قبر كه : (( من رب، من ؟ ))
    ***
    مير بگشاد دو چشم بينا
    آمد از روي فضيلت به سخن:
    اسطقسي ست - بدو داد جوب -
    اسطقسات دگر زو متقن .
    ***
    حيرت افزودش از اين حرف ملك
    برد اين واقعه پيش ذوالمن
    كه : زبان دگر اين بنده ي تو
    مي دهد پاسخ ما در مدفن
    ***
    آفريننده بخنديد و بگفت :
    (( تو به اين بنده ي من حرف نزن .
    او در آن عالم هم، زنده كه بود،
    حرفها زد كه نفهميدم من !))

    پاسخحذف
  2. می خواهیم بگوییم اما اینجا نمی شود گفت :))))))

    پاسخحذف
  3. آدرس رو كه داري؟؟

    پاسخحذف