۱۳۸۹/۷/۲۳

آن‌چه سرمایه‌داری می‌خوانیم‌اش

1. وبلاگِ کمانگیر هم‌دلی ِ خودویرانگری نشان داده با چیزی که آن را «سرمایه‌داری» نامیده (+). به این معنی که با بافتن ِ تمثیل و حکایت و بعد از آن با کمک گرفتن از تکنیکِ فحش دادن به خود (که این روزها شگردی رایج است) سیمایی کارراه‌انداز/خونین از سرمایه‌داری ترسیم کرده، و با زل زدن به چشم ِ دیگران تصدیق کرده که هستی‌اش «تا گردن» به چنین خونی آغشته است. بهره‌گیری از این فن ِ بیانی هر کاربری را به اینجا می‌رساند که «گُه گُه است. بله! من هم بخشی از این گُه ام»، «همینی که هست»، «بی‌هیچ توضیح ِ اضافه» و «اگر ناراحت ای راه‌ات را بکش و برو، حتا آخ هم نگو». این قبیل نوشته‌ها از وجدانی معذب بیرون می‌آیند. نویسنده‌اش احتمالاً حس می‌کند که اِشکالی وجود دارد، اما سر‌ـ‌و‌ـ‌تهِ قضیه را این طور ماله می‌کشد که خُب مشکل از بازیگران است و با «آتش» ِ سرمایه‌داری کسی هم‌چون من (کسی هم‌چون خودِ کمانگیر) هست که خوب دارد بازی می‌کند و «لوبیاپلو» و «عدس‌پلو» و این‌ها می‌پزد و مابقی ول‌معطل اند.

سوایِ این بازیِ سوزناک و مادرانه که بچه‌ها مهربان باشید و فحش ندهید و الکی از هر چیزی لولو نسازید، چیزی که گم می‌شود خودِ «سرمایه‌داری» ست که محور ِ ادعا ست. این که چیست، و آن‌هایی که احتمالاً انتقادی به آن دارند و فحشی می‌دهند واقعاً چه می‌گویند. این که چه مکانیزم‌هایی باعث می‌شود برخی خودشان را در این موقعیت به جا بیاورند که دارند خوب بازی می‌کنند و می‌توانند موقعیت را شفاف و از بالا تماشا کنند، و برخی حتا جسارت نکنند که مستقیم بپرسند انبردستِ ما تو جعبه‌ابزار ِ تو چه کار می‌کند. هوش؟ استعداد؟ نبوغ؟ قابلیت‌هایِ شخصی؟ این‌ها آن مکانیزم‌هایی هستند که آدم‌ها به واسطه‌ی‌شان در نظام ِ سرمایه‌داری طبقه‌بندی می‌شوند؟ تا جایی که می‌شود دید خیلی‌ها را با نبوغ‌شان خاک کرده‌اند بی آن که بپرسند آیا اصلاً نبوغی داشته‌اند یا نه. هر کدام از این ویژگی‌هایِ شخصی تا حدی تأثیر دارند، اما تا حالا شده به این فکر کنید که آدم‌ها درونِ یک نظام ِ اجتماعی یا یک نظام ِ سیاسی چطور و بر اساس ِ چه معیارهایی طبقه‌بندی می‌شوند؟

2. کمانگیر می‌گوید: «انواع تجربه‌ها هم هست از سواری گرفتن از «نظام ِ سرمایه‌داری». هر کدام هم خاصیت‌هایِ خودش را دارد و موفقیت‌های‌اش را و شکست‌های‌اش را. کانادا و آمریکایِ هم‌مرز ِ هم‌زبان هم سرمایه‌داری‌شان هم‌شکل نیست». در ادامه‌یِ حرف‌هایِ قبلی‌اش، این تا حدی یعنی کشورهایی هستند که از نظم ِ سرمایه‌داری به شکل ِ به‌تری استفاده می‌کنند (مثل ِ خود کمانگیر) و دیگرانی هم هستند که بلد نیستند از این نظم به شکل ِ خوب و کارآمد استفاده کنند (مثل ِ کارگرهایی که کمانگیر با خدمات‌اش از چرخه‌یِ تولید حذف‌شان می‌کند) و این طبیعی ست و مشکل از خودشان است. چیزی که در این قبیل تحلیل‌ها به چشم نمی‌خورد کارکردِ نظم ِ مسلط است. چیزی که به چشم نمی‌خورد فهم ِ مناسباتِ ارباب و بنده است. انگار چنین چیزهایی وجود ندارد و فقط مشتی بازیگر دارند نانِ استعداد و کیفیتِ بازی‌شان را می‌خورند.

نظم ِ سرمایه‌دارانه نه نظمی منطقه‌ای که آرایشی جهانی ست. این آرایش تاریخی دارد که یک‌شبه و در یک جایِ خاص از جهان، مثل ِ آمریکا و کانادا ظاهر نشده و از همان ابتدا و به تدریج کل ِ جغرافیایِ بشری را متأثر کرده. سرمایه‌داری نه منطق ِ موقعیت، که منطق ِ سلطه و استثمار ِ جهانی ست، نه در زمانِ حال، بلکه در طولِ چند قرنِ گذشته. به لحاظِ سیاسی و از منظر ِ ماهیتِ ایدئولوژیک، این قابلیت را دارد که نسبت به نظام‌هایِ سیاسی ِ گذشته با سرعتِ بیش‌تری انعطاف نشان بدهد و شکل عوض کند و توهم ِ بی‌شکل بودن را در ناظرین پدید بیاورد. گزارشاتِ مکرری درباره‌یِ گستره‌یِ فقر در آفریقا و آسیا، نظام‌هایِ عقب‌مانده‌یِ سیاسی در خاور ِ میانه (مثل ِ ایران)، نظم ِ ایدئولوژیک و منحطِ یهودی در اسرائیل، جنگ‌هایِ فرقه‌ای در سراسر ِ جهان، موردِ بسیار جالبی مثل ِ کره‌یِ شمالی و... را نمی‌توان صرفاً با تحلیل ِ عوامل ِ فردی و بد بازی کردنِ کنش‌گرانِ این عرصه‌ها تحلیل کرد. این‌ها محصولاتِ تعامل در دنیایِ سرمایه‌داری اند. چنین نظمی این خیل ِ گسترده‌یِ مسائل ِ پیرامونی را پدید آورده تا کسی هم‌چون کمانگیر کارآمدی‌اش را در آمریکا و کانادا به رخ بکشد.

کسی متولی ِ نظم ِ سرمایه‌داری نیست، اما در دلِ این نظم یک مدلِ هرمی از سلسله‌مراتبِ منزلتی تشکیل شده و بر این اساس خوب و بدهایی تعریف می‌شود. این تعریف‌ها بسیاری از اوقات زورگو، یک‌جانبه، و احمقانه است و کمکی به اعتلایِ بشریت نمی‌کند که هیچ، تأییدِ یک عده برایِ خوش‌بختی و باحال بودن را در سیمایِ رنجور و فلاکت‌بار ِ دیگران می‌جوید. باید از این قدرت در تمام ِ اَشکال‌اش پرسش کرد. بخشی از نقدِ چپ به جمهوریِ اسلامی ست که در مناسباتِ جهانی ژستِ ضداستکباری می‌گیرد، اما عملاً و به سببِ ماهیتِ عقب‌مانده‌اش در راستایِ نظم ِ سرمایه‌داری قرار دارد. آن هم نه در راستایی سازنده و مقاوم، بلکه در جهتی آشوب‌طلب و سوءاستفاده‌گر که از نقدِ بیرون برایِ سرکوبِ درون استفاده می‌کند. چپی که امثالِ من می‌شناسند آن موردِ رقت‌انگیزی نیست که بی‌بهره بودن‌اش از سوت زدن در ساحل ِ دریاچه را به گردنِ نظام ِ سرمایه‌داری می‌اندازد. چپ (در برابر ِ نظم ِ مسلطِ سرمایه‌داری) جست‌وجوگر و شناساننده‌یِ این راه است که می‌توان منتقدِ مناسباتِ بهره‌کشی و سلطه‌ای بود که از دلِ منطق ِ سرمایه‌داری در مقیاسی جهانی بیرون می‌آید و در عین ِ حال، می‌توان راهِ تعامل و تکوین ِ بهینه‌ای را در درونِ مناسباتِ زیستی و منطقه‌ای دنبال کرد. به هر حال در ایران زندگی می‌کنیم و عقب‌مانده و ضعیف ایم و برایِ وضعیت‌مان دنبالِ معنی و چاره می‌گردیم. سرمایه‌داری آن قدر سویه‌هایِ کثیف دارد که اگر کسی فقط قصد کند که تماشای‌شان کند به قدر ِ کافی دل‌اش به هم خواهد خورد و نیازی به لولو ساختن نیست. کافی ست آن‌ها که نگرانِ فحش خوردنِ این نظم اند مکان‌شان را عوض کنند و تلاش ِ کوچکی بکنند تا به هر شیوه‌ای که می‌پسندند، هسته‌هایِ قدرتِ درونِ نظام ِ سرمایه‌داری را مخاطب قرار دهند و از ستمی که دامن‌شان را گرفته پرسش کنند. و البته قرار نیست هر پرسشی به ساقط شدنِ یک نظم بیانجامد، اما مخاطب قرار دادنِ قدرت برایِ انسان‌ها معنا دست‌ـ‌و‌ـ‌پا می‌کند و برایِ زندگی مسیر می‌سازد.

۳ نظر:

  1. هرچه که گفتید درست است فقط نکته اینجاست که تقریبا نیمی از جهان هم به مدت هفتاد سال روش چپ ها را امتحان کرد و نتیجه اش همان شد که دیدیم

    خلاصه کلام اینکه از غلط بودن مناسبات سرمایه داری نمی شود به حقانیت سوسیالیسم پی برد. به خصوص اینکه تجربه سوسیالیسم بد جوری گندش درآمد

    پاسخحذف
  2. به انانیموس:
    من هم موافق ام که با نقدِ سرمایه‌داری نمی‌شود به حقانیتِ سوسیالیسم پی برد. چون به نظرم بحث اصلاً سر ِ حقانیت نیست، بلکه فضا فضای ِ مسلط ِ سرمایه‌داری ست و هر استدلالی علیه ِ خود را رسوا جلوه می‌دهد. گفتارهای ِ مخالف‌خوان در متن ِ سرمایه‌داری خیلی وقت‌ها تبدیل می‌شوند به مسیرهایی بدیل که منطق ِ مسلطِ سرمایه‌داری به عنوان ِ جایگزینی برایِ رهایی خلق می‌کند، اما هم‌چنان با اقتدار به همه حالی می‌کند که او ست که قوی‌تر و به‌تر است و در نهایت، هم‌چون آغوش ِ باز ِ مادری مداراگر همه را به خود می‌پذیرد. شما را توجه می‌دهم به این که تجربه‌ی ِ سرمایه‌داری هم کم گند نزده و با اطمینان می‌گویم گندهای‌اش به مراتب وسیع‌تر و ریشه‌دارتر اند، اما چون ایدئولوژی ِ پیروز است چندان چشم‌گیر به نظر نمی‌رسد. اختیار با شما ست، اما لازم نیست برای ِ مخالفت کردن با سرمایه‌داری به طبل ِ سوسیالیسم بکوبید. سوسیالیسم یک منش ِ سیاسی ست که برخی اَشکال‌اش در دل ِ نظم ِ سرمایه‌داری نیز به خدمت گرفته می‌شود.

    پاسخحذف