دیروز رفتم مشیریه. آدمهایاش دوباره من را یادِ محلههای فقیرنشین انداخت. آدمهایی که ویژگیهای خاصی دارند. پیرمردها و پیرزنها دمِ در مینشینند و محله و مردم را تماشا میکنند. همیشه انگار جا کم دارند. همه جایشان را از آت و آشغال پُر کرده اند و در هر سوراخی چیزی چپانده اند. چیزها را تا پای مرگ نگه میدارند. نوجوانها با هم شوخیِ بدنی میکنند. روی هم میپرند، پسرها دست به اندامِ جنسیِ هم میزنند، فحش میدهند، آبِ دهان بیرون میریزند، به دخترها و زنها خیره نگاه میکنند. نوعی از هستی را به نمایش میگذارند که تهاجمی ست و از برخورد و مواجهه نمیترسد یا به آن خو گرفته. ارزشِ زندگیشان در به نمایش گذاشتنِ آلتشان است. محلهیشان برایِ زنها، خصوصاً زنهای امروزی، آزاردهنده است. هرچند هستند دخترانی که شکلی از بیمبالاتی در برخورد با پسرها را به نمایش میگذارند و این محیطِ مردانه را خیلی جدی نمیگیرند. اما در مجموع، پسران یاد میگیرند که نرینهای باشند که عضوِ جنسیشان همیشه در دستشان است و آماده اند تا با آن و برایِ آن بجنگند. فضا کم است. همه در هم میلولند. زندگیِ آدمهایِ فقیر میتواند شکلهایِ نظمیافتهتری هم داشته باشد. هرچند اینجا شاید بشود گفت که فقط صرفِ فقر نبود. ماشینِ گران هم رفت و آمد میکرد. بیشتر نوعی سنتِ انتقالِ خشمِ مردانه بود که از پدر به پسر، از مدرسه به کوچه، و از کودکی به بزرگسالی منتقل شده و دوام آورده. نوعی بدویتِ انسانی که از طریقِ نزدیکی به نیرویِ نرینه و میل نزدیکیِ خام به طبیعت به شکلِ تربیتنشده تکثیر شده. بدونِ آدابِ فکرشده، و بدونِ احساسِ شرم در حضورِ دیگری.
چنین فضاهایی ریشه و خاکِ مساعدِ برآمدنِ انسانهایی ست که میخواهند از این تنگنا بیرون بزنند و به چیزی ایمان داشته باشند. این فضا مستعدِ پرورشِ انسانِ مؤمنِ مذهبی ست که میخواهد قدری از چیرگیِ مناسک (مناسکِ مذهب و مناسکِ مرد بودن) بالاتر برود و به چیزی دل ببازد. حتا مستعدِ پرورشِ چریک است. کسی که میخواهد از خمیرهای که گله و رمهی وحشی و بیمبالاتِ اطرافش را شکل داده چیزی برایِ خودش بسازد که قائم به آلتاش نیست، بلکه با قلب و مغزش لمساش میکند. کسی که آلت به دست دارد وانمود میکند که میتواند در مسیرِ شکوه و یکتاییِ مردانهاش با هر کسی درگیر شود و در این راه بمیرد. مؤمنِ مذهبی و چریکِ انقلابی دستشان را از رویِ آلت برمیدارند و به قلب و سَر میسایند. جایی که بنا ست تا آنها را مستحق و سزاوارِ انتخابِ نوعِ مرگی کند که دیگر چندان در قید و بندِ فرارسیدناش نیستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر