۱۳۸۴/۱۱/۱۵

حکایت

تاریخ ِ مبارزاتِ اقوام و تیره‌های ساکن منطقه‌ی دخترقلعه در طالقان در برابر مهاجمان داخلی و گردنکشان، شنیدنی است. داستانِ ساخت دخترقلعه، سمبل مبارزه‌‎ی دهقانی و انسانی می‌باشد. اگرچه بنای این قلعه را گروهی از پژوهندگان به دوران قبل از اسلام و به عصر ساسانی نسبت می‌دهند، اما امروزه بر سر راه مردمی که از گسترده به مملکت و از آنجا به پل‌لورا و شهرستانک می‌روند، یادآور داستانی است که سینه به سینه به ما می‌رسد و بزرگترها و کوچکترها می‌گویند.

هنگام ساختن ِ قلعه، خان مردم را به کار اجباری وادار می‌نمود تا اینکه روزی دختری به جای پدر پیر و ناتوانش به جمع کارگران می‌پیوندد، و این همان روزی است که خان جهت سرکشی و نظارت بر کار، به قلعه می‌آید. همینکه دختر می‌فهمد که خان آمده است، چادرش را برداشته و به سر می‌کند و روی خود را می‌پوشاند. دهقانان از حرکت او تعجب می‌کنند و می‌پرسند که چرا روی خود را می‌پوشانی و دختر می‌گوید:
-من زن هستم و باید از مردان رو بپوشانم.
کارگران می‌گویند:
-مگر ما مرد نیستیم که روی خود را فقط از خان می‌پوشانی؟
دختر جواب می‌دهد:
-خیر، اگر مرد بودید که این همه ذلت را تحمل نمی‌کردید.
این سخن روستائیان را به هیجان می‌آورد و به خان حمله کرده و او را می‌کشند و قلعه‌ی نیمه تمام از آن روز، «دخترقلعه» نامیده می‌شود. (طالب، مهدی/ جامعه‌شناسی روستایی ایران/ دانشگاه تهران/ 1384/ ص 134 - نقل از؛ میرابوالقاسمی، سید محمد تقی/ نهضت‌‎های روستائیان در ایران/ 1359)


پ‌ن1: و اینگونه بود که مرد، البته توسط زن، در طول تاریخ شکل گرفت. و درست همینگونه است که مرد در طول تاریخ، و باز البته توسط زن، از بین می‌رود.


پ‌ن2: بی‌زحمت یکی از اون دختره بپرسه که بالاخره، کدوماشون مرد بود؟ P:


۷ نظر:

  1. و البته اينچنين هم بود كه در طول تاريخ هويت زن توسط مرد از بين رفت

    پاسخحذف
  2. هاهاها ، تو به قلعه دختر چی کار داشته بیدی؟

    پاسخحذف
  3. امم... اول هیچ کدوم مرد نبودن، بعدن مرد شدن:P

    پاسخحذف
  4. من به شخصه تصور میکنم ( پس هستم) که آخر قصه اینجوری بود:

    بعد از اینکه مردها زدند خان رو کشتند دیدند که اون دختره دوباره روسری سرش نیست گفتند بابا لا مصب خان هم که زدیم کشتیم دیگه چیکار کنیم که مرد شیم؟

    و او ن دختره گفت زدین خانو کشتین اسم خودتون هم گذاشتین مرد و اینگونه بود که در طول تاریخ مردان آخرش نفهمیدن چه باید بکنند.

    فکر کنم این قصه یه ربطی به اصلاحات ارضی داشته باشه

    پاسخحذف