۱۳۸۵/۳/۱۴


- اپیزود اول:

[نمای بسته]:
کفِ یک دست. فلزی روی آن قرار گرفته.

[نمای باز]:
مسیحی است که به صلیب کشیده شده. میخ‌های دستش بوده.

- اپیزود دوم:

[نمای بسته:]
کفِ یک دست. فلزی روی آن قرار گرفته.

[نمای باز]:
گدایی است که کُنج ِ پیاده‌رو جان داده. سکه‌ای کفِ دستش بوده.

- اپیزود سوم:

[نمای بسته]:
کفِ یک دست. فلزی روی آن قرار گرفته.

[نمای باز]:
مسیحی است که کُنج ِ پیاده‌رو جان داده. سکه‌ای کف دستش گذاشته‌اند.

۲ نظر:

  1. .بیرون پاییز بود ، دست ما به پاییز نمی رسید .شکوه بیرون کلاس بر ما حرام بود
    .سر های ما توی کتاب بود. معلم درس داده بود و گفته بود دوره کنید.نمی شد سر بلند کرد
    :تماشای آفتاب تخلف بود و دیدن کاج حیاط جریمه داشت
    !از نمره گرفته ، دو نمره کم می شد
    .ما دور تا دور کلاس روی نیمکت ها نشسته بودیم و میان اتاق خالی بود
    :تخته سیاه جای بدی بود
    .ضد نور بود
    روی چند شیشه را گرفته بود ، نصف یک درخت را حرام کرده بود
    .با تکه ای از آسمان
    نوشته روی تخته سیاه خوب خوانده نمی شد : برگ ، مرگ خوانده می شد
    .همان روز حسن "خوب" را "چوب" خوانده بود و چوب خوبی از دست معلم خورده بود
    ...
    سهراب سپهری

    posted by

    پاسخحذف
  2. با اشاره به تعينات:
    اوهوم

    پاسخحذف