۱۳۸۵/۸/۱۵

در جدال با زیبایی

I

اشتیاق ِ اولیه برای درکِ همه‌جانبه‌ی یک چیز (همان اشتیاقی که گاهی نسبت به بعضی چیزها در وجودمان حس می‌کنیم)، باعثِ سرخوردگی‌مان می‌شود. چنین اشتیاقی باید با عقلانیتی عاطفی درآمیزد. نباید سعی کنیم با انرژیِ بسیار ِ اولیه، همه‌جای یک چیز را ببینیم، بلکه باید آن انرژی را صرفِ خوب دیدنِ یک جزء کنیم (بی وسواس / بی زیاده‌طلبی؛ جیره بندیِ اشتیاق). اجزاء، اشتیاق ِ دیدنِ هم را زنجیره‌وار دامن می‌زنند و ما را به سوی باقی ِ قسمت‌های نادیده‌ی چیز می‌سُرانند. این‌جوری، حسی خوب همیشه با ما می‌ماند؛ ما فرصتِ دیدن داریم، همیشه باز می‌گردیم، دوباره می‌خوانیم، خوب می‌خوانیم، و مهمتر از همه؛ مشتاقیم.

II

سکوت اهمیتِ فراوانی دارد. بین ِ حرف‌ها، سکوتی مناسب و شایسته، ارزش ِ سخن را چندبرابر می‌کند. سکوت برای نوشته، فاصله‌ی میان کلمات و جملات است. گاه که یک سطر۫ فاصله‌ای مناسب با سطر ِ بعدی داشته باشد، خیالِ آدم راحت می‌شود که گذرگاهِ مناسبی برای اتصالِ معانی تعبیه شده است؛ آری، گذرگاهی فیزیکی، برای خودِ خودِ معنا!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر