۱۳۸۶/۱/۱۴

پیش‌بینی به سبکِ انگلیسی

این روزها ماجرای باغ ِ قلهک [+ و +] که در اختیار ِ دولتِ انگلیس است، موضوع ِ حساسی شده. خلاصه‌اش این است که یک باغی هست تو قلهک، خیلی بزرگ و سرسبز، که ناصرالدین‌شاه در اختیار ِ سفیر ِ بریتانیا قرار داد. حالا عده‌ای -بعد از این همه سال- این مسئله را مطرح کرده‌اند که مالکیتِ این باغ اشکال دارد (اشکالاتِ شرعی/حقوقی)، و انگلستان به طور ِ قانونی نمی‌تواند صاحبِ این باغ باشد و حق ِ تصرف در آن را ندارد، و باید هرچه سریع‌تر این باغ را تخلیه کند و به دولتِ ایران تحویل بدهد.

مشکلاتِ شرعی و حقوقی از اینجا درآمده که باغ ِ قلهک یک زمین ِ خالصه است. حالا این یعنی چه؟
در فقهِ اسلامی، بعضی املاک و زمین‌ها اسم‌شان هست «خالصه». به این معنی که حاکم ِ سرزمین اسلامی است که باید درباره‌ی نحوه‌ی استفاده از این زمین‌‎ها نظر بدهد، و به طور ِ کلی، این زمین‌ها مالکِ قطعی ندارند و طبق ِ نظر ِ سلطانِِ زمانه، نوع و نحوه‌ی مالکیت‌شان تعیین می‌شود. و هر موقع هم که حاکم ِ وقت اراده کند، می‌تواند این زمین‌ها را پس بگیرد، یا به کس ِ دیگری ببخشد، یا تغییر کاربری بدهد. معمولا البته پادشاهان از حق ِ شرعی -و به تبع ِ آن قانونی ِ- خودشان در تصرفِ این زمین‌ها استفاده نمی‌کرده‌اند و می‌گذاشتند که آن مِلک، وضع ِ موجودش را حفظ کند، و درصدی از درآمدِ زمین را به عنوانِ حق ِ مالکیت یا مالیاتِ زمین می‌گرفتند، و یا اینکه کلا آن زمین را به عنوانِ هدیه به نزدیکان و دوستان‌شان می‌بخشیدند تا از عوایدش استفاده کنند. ولی باز در نهایت، مالکِ زمین ِ خالصه شخص ِ خودِ سلطان و پادشاهِ وقت است. تو دوره‌هایِ مختلفِ تاریخی هم، بسته به اوضاع-احوال و شرایط، استفاده از این حق ِ پادشاهی یک جور دستاویز ِ قانونی/شرعی بوده در خدمتِ پادشاه.

یکی از کسانی که از این حق (حق ِ تصرف در زمین‌های خالصه) استفاده می‌کند رضاخان است. موقعی که رضاخان سر ِ کار می‌آید و رئیس‌الوزرا می‌شود، به طور ِ قانونی، بعضی از املاکی که قبلا توسطِ پادشاهان و حاکمانِ دیگر به خوانین و زمین‌دارها واگذار شده بوده را مطالبه می‌کند. در آن موقع، حکومتِ خوانین و قُلدُرهای محلی به اوج ِ خودش رسیده بود. تقریبا هر تکّه از ایران، مستقل از حکومتِ مرکزی اداره می‌شد. رضاخان برای اینکه بهانه‌ی قانونی برای اِعمالِ حاکمیت در مناطق ِ مختلفِ ایران داشته باشد، یکی از شیوه‌هاش این بوده که زمین‌های خالصه را مطالبه کند. با این کار، هم نفوذِ حکومتِ مرکزی را دوباره گوشزد می‌کرده و قدرتِ منطقه‌ای‌اش را افزایش می‌داده، و هم اینکه اگر با مقاومت و تمرّدِ مالک‌ها و خوانین روبه‌رو می‌شده، به حکم ِ قانون مجازات‌شان می‌کرده و دارایی‌شان را می‌گرفته.

حالا من تو کتابِ تاریخ ِ خوزستان (نوشته‌ی آقای مصطفی انصاری)، یک تلگرام دیدم از کاردار ِ انگلیس در ایران، که خیلی بامزه، از روی حوادثِ آن روزهایِ ایران، به شیوه‌ای آینده‌نگرانه، از این اقداماتِ حکومتِ ایران ابراز ِ نگرانی می‌کند. نگرانی و ترس ِ انگلیسی‌ها این بوده که این روش ِ پس گرفتن ِ زمین‌ها و املاک، یک جور کَلَک و حُقّه باشد، و تبدیل به سابقه و راه-و-رسم ِ قضایی بشود و منافع‌شان را به خطر بیاندازد. او پیش‌بینی می‌کند که ممکن است ایرانی‌ها این کَلَک را سر ِ زمین‌های قلهک و اراضی ِ نفت‌خیز هم سوار کنند:

«کاردار ِ انگلیس در تلگرام ِ مورخ ِ 14 اوتِ 1924 خود به وزارتِ خارجه، این واهمه را چنین خلاصه کرده بود:
چنین عملی راه را برای حکومتِ ایران باز خواهد کرد که بتواند با یک گردش ِ قلم، فرمانِ مربوط به امتیاز ِ شرکتِ نفتِ ایران و انگلیس، و یا فرمانِ مربوط به واگذاریِ دِه و زمین‌های قلهک به حکومتِ عِلیّه‌ی انگلیس را لغو کند.» (انصاری:صفحه‌ی 238)

۱ نظر: