۱۳۸۶/۲/۱۵


یک روز بلند شدم که بروم و لبانش را بمکم.
هوا هم آفتابی بود.
من هم یک ساعت زودتر بلند شده بودم.
ساعت هم نداشتم.
تن‌ام هم به شدت بو می‌داد.

یک روز بلند شدم که بروم و محکم به آغوش‌اش بکشم.
پول که اصلا نداشتم.
شلوارم هم کهنه و پاره-پوره بود.
فیلم ِ محبوبم هم همه‌پسند شده بود.
خیابان هم عجیب خلوت بود.

یک روز بلند شدم که بروم و دستانش را بفشارم.
خیلی هم خواب‌آلود بودم.
حقیقت‌گویی را هم پس می‌زدم.
جورابِ تمیز هم نداشتم.
راه هم خیلی دور بود.

یک روز بلند شدم که بروم و آرام در گوش‌اش زمزمه کنم.
به مرامی-مسلکی که اعتقاد نداشتم.
چیزی هم که مرا گرم نمی‌کرد.
پنجره‌ی روبرویی هم مدت‌ها بود بسته بود.
شعری-چیزی هم از بَر نبودم.

یک روز بلند شدم که بروم و خیره و پرت نگاه‌اش کنم.
خوشگل‌های خیابان همه از دَم احمق بودند.
مریدِ هیچ کس هم نبودم.
بدن‌ها که چنگی به دل نمی‌زد.
حسرتِ چیزی را هم نمی‌خوردم.

۶ نظر:

  1. khoondanesh lezzate naabi dasht, oonam sare sobh.

    پاسخحذف
  2. سلام نازنین به نوشتن قشنگ ترین آرزوت دعوت شدی..سرافراز بفرماييد

    پاسخحذف
  3. salam meysam jan.roshn shodam.har chand bayeed e az blog e man roshan shi vali ye sar bezani bad ni.fadat.

    پاسخحذف
  4. سو استفاده كردم
    بيا بخوان

    پاسخحذف
  5. So were you left high & dry, how melancholy!

    پاسخحذف
  6. 139..
    روز اول بود
    كه از خواب بلند ميشدم
    ديده بودمش...
    در خواب
    اما يادم نمي آمد كي ؟
    كجا؟
    وچه ساعتي با من قرار ملاقات گذاشت...

    ...
    تمام شهر را تا شب دويدم
    پيراهن صورتي
    كت شلوار مشكي براق و كفش هاي خيلي سخت اما شيك
    تا شب از اين سو به آن سو دويدم...
    ....
    روز دوم
    مثل تمامي روزهاي قبل از ديروز از
    خواب بلند نشدم
    چون ميدانستم كه باز هم ميبينمش و اين بار ديگر قرار نيست كه با شاخه ي گل و كت شلوار اتو كشيده دنبالش بگردم

    پاسخحذف