۱۳۸۷/۱۱/۱۲
Diagnosis
یک روز کسی واژهیِ Diagnosis را پیش ِ من به کار بُرد و نزدیکِ یک دقیقه دربارهاش توضیح داد، آن هم برایِ منی که اسم ِ وبلاگام Diagnosis است و این باید خیلی گویا باشد که بیش از همه در این باره چیز میدانم. نفس ِ انتخابِ این نام ِ عجیبِ انگلیسی هم باید بتواند تسلّطِ من را به این زبان بازتاب بدهد. میگفت که این واژه از ترکیبِ Dia و Genosis تشکیل شده است. حس میکردم که آن چیزها را نمیدانم و به عنوانِ فردی که با این واژه دمخور بودهام، چون نمیدانم نباید درست باشند و باید سر ِ فرصت به مخالفت با گفتههایاش مشغول شوم. حس ِ کسی به من دست داد که همیشه این جور به نظرش میرسد که فضیلتهایی که او بیش از همه دربارهیشان کارآزموده است، فضیلتهایی که کاملاً متعلق به او ست را دیگران با حالتی آمیخته به تصادف و ناآگاهی ـ و اندکی بدجنسی ـ استفاده میکنند. امّا با زحمتی که همیشه برایِ این جور کارها میکِشم، تا آخر به حرفهایاش گوش دادم. از این زحمتها بود که میخواستم تنهایی بکشم تا بابتِ انجام دادنِ بیصدا و در ظاهر بیتوقّعاش، همه را پیش ِ خود شرمنده کرده باشم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر