۱۳۸۸/۱۲/۲۶

مسئله‌یِ فقدانِ شرافت

دیشب برنامه‌ای در شبکه‌یِ چهار ِ تلویزیون ترتیب داده بودند درباره‌یِ سینمایِ ایران. جیرانی مجری بود و معلّم و فراستی مهمان. من اگر برنامه‌ای انتقادی در صدا و سیما ببینم، برای‌ام دائم یک سؤالِ همیشگی پیش می‌آید راجع به این که چه طور جرأت می‌کنید در تلویزیون حاضر شوید و حرفِ انتقادی بزنید و هیچ بخشی از کلمات‌تان متعرض ِ بنیادِ بی‌عدالتی نشود؟ چه طور می‌شود از حاکمیتِ دل‌بخواهی و بی‌ثباتِ سلایق در سیاست‌هایِ سینمایی حرف زد و به ساختار ِ عامل ِ این دل‌بخواهی بودن اشاره نکرد؟ چه طور می‌توان از کنار ِ همه‌یِ چیزهایِ اصلی گذشت و هم‌چنان باد به غبغب انداخت و منتقد جلوه کرد؟ می‌خواهم در این باره بنویسم.

شرکت‌کنندگان در بحثِ انتقادیِ شبکه‌یِ چهار عموماً هم‌دل بودند. گفت‌و‌گوی‌شان خودمانی بود. مجری سعی می‌کرد بحث را به مسیرهایِ عینی‌تر و مشخص‌تر هدایت کند - کاری که تقریباً همه‌یِ مجری‌هایِ صدا و سیما می‌کنند - تا با توسل به این عینیت، مشخصاً یک چیز نقد شود نه همه‌یِ چیزهایِ مرتبط با آن. بحث‌هایِ عینی در صدا و سیما و کلاً رسانه‌ها و میزگردهایِ دولتی ابزار ِ سرکوبِ کلیتِ از هم پاشیده‌یِ اجتماع است. بحثِ بسیار جزئی می‌کنند و در لفافِ علمی بودن و نقدِ دقیق فرومی‌روند تا چیزی از کلیت را بر هم نزنند. به طور ِ مفصل توضیح می‌دهند که چطور یک فیلم‌نامه‌یِ مزخرف می‌تواند با تکیه بر روابطِ ناصحیح (منظورشان بوروکراسی ِ سلیقه‌ای و چاکرپرور است) مجوز و پشتوانه بگیرد. بعد با هم سر ِ این بحث می‌کنند که چطور بعضی از این فیلم‌ها درونِ جشنواره، با حمایتِ بنیادِ فارابی و مجله‌یِ فیلم به جریانِ غالب پیوند می‌خورند و از طریق ِ رانت‌هایِ اطلاع‌رسانی جشنواره‌پسند می‌شوند (اینجا جشنواره‌پسند دقیقاً یعنی جشنواره‌یِ‌ـ‌داخلی‌ـ‌پسند). و تازه از مسیرهایِ مقاومتی حرف می‌زنند که در قالبِ نشریه‌یِ نقدِ فیلم ِ حوزه‌یِ هنری در برابر ِ این جریان‌هایِ جشنواره‌پسند می‌ایستد. و وقتی بین ِ خودشان شک می‌کنند که خُب حوزه‌یِ هنری هم یک نهادِ دولتی ست، باافتخار می‌پرسند: «اصلاً ببینیم کی دست‌اش در جیبِ دولت نیست؟» این فرم ِ گفتار خیلی کشش دارد تا تبیینی ارائه کند بابتِ نقایص ِ فرهنگی که همه دست‌شان در جیبِ دولت است. اما دریغ از این که حتّا یک بار به ساختار ِ استبدادی اشاره شود، یا حتّا از کنارش رد شوند، یا اگر تخم ِ این کار را ندارند یا حتّا بازگو کردنِ این چیزها را توجیه نیستند، به این نداشتن ِ تخم یا این توجیه نبودن اشاره‌ای گذرا داشته باشند و ابراز ِ ناامیدی و خشم کنند. دائم در حالِ مالیدن و لاس زدن اند بدونِ این که چیزی را در جایِ مشخصی فروکنند. خوش و خرّم راهکار ارائه می‌دهند. چه راهکاری؟ سوبسیدِ بخش ِ فرهنگ را به مصرف‌کننده بدهیم نه به تولیدکننده. یا مثلاً ارجاع به آدم‌ها بر اساس ِ تخصّص و کاربلد بودن باشد نه سلیقه‌یِ شخصی. آن طرف هم لابد یک عدّه نشسته‌اند و دقیق بحث‌هایِ شما را گوش می‌دهند و قانع می‌شوند و چشم می‌گویند و بگیر برو که رفتیم. تازه این اوج ِ حماقت‌شان نیست، اوج ِ حماقت آن‌جا ست که خودشان هم نقش ِ مصلحانه‌ی‌شان را باور می‌کنند؛ معلم می‌گفت: «برخوردِ سلیقه‌ای باید در چهارچوبِ سلیقه‌یِ نظام باشد نه سلیقه‌یِ اشخاص. الان افراد سلیقه‌یِ خودشان را سلیقه‌یِ نظام می‌دانند» (نقل به مضمون). حالی‌اش نیست که این نظام اصلاً این جوری ست. حالی‌اش نیست که استبداد یعنی هم‌دستی ِ مستبد با خوش‌آمدِ گروهی خاص، و خوش‌خدمتی ِ گروهی خاص به نام ِ هم‌دستی با سلیقه‌یِ مستبد. اگر بخواهم حرف‌هایِ آن بحثِ تلویزیونی را معنی کنم، می‌شود این: «ما هم کاسه‌لیس ایم، هم کاربلد. این که سلیقه‌ی‌مان هم با جور درنمی‌آید، اشتباه به عرض‌تان رسانده‌اند. ما به نظام‌مان متعهد ایم. پس کارها را بدهید به ما». به نظر ِ من نفس ِ گفتن ِ این مضامین عیب ندارد. می‌توان نوعی تلاش محسوب‌شان کرد برایِ ماندن و دوام آوردن. اما مشکل ِ اصلی این است که این کلمات درست ادا نمی‌شوند و از موقعیتِ فرودست و عوعوکن ِ گوینده برمی‌آیند. ابداً دغدغه‌یِ این را ندارند که حقیقتی را صورت‌بندی کنند و به آن حقیقت متعهد باشند، بیش‌تر به کاربلد بودنِ خودشان مطمئن و متعهد اند و حاضر اند همه‌جا خرج‌اش کنند.

یک جایِ بحث به این اشاره شد که جریان‌هایِ جشنواره‌پسند آنتی‌تز ِ خودشان را تولید می‌کنند که می‌شود موج ِ فیلم‌‌فارسی‌هایِ جدید، که فیلم‌فارسی‌هایِ قدیمی شرف دارد به این‌ها که هیچ به زندگی ِ واقعی ِ مردم و فرهنگِ ایران متصل نیستند (به نظر ِ من حرفِ مفت است، خیلی وقت‌ها وصل اند وگرنه فیلم‌فارسی نبودند). می‌گفتند این‌ها لازم و ملزوم ِ هم اند. چیزی که باید اضافه کرد این است که خودِ شما به عنوانِ منتقد و نظریه‌پرداز ِ رسمی و مجوّزدار هم آنتی‌تز ِ همین شرایط اید. پایِ همه قبیل جلسه و نشستِ فرمایشی حاضر می‌شوید (مثلاً دیدار ِ هنرمندان با مقام ِ معظم ِ رهبری) و نظام را از اشخاص ِ تحتِ انقیادش جدا می‌کنید و با نقدِ اشخاص (نه نقدِ نظام) توهم ِ نقادی به‌تان دست می‌دهد، اما در به‌ترین حالت، ناتوان اید از این که به جایگاه و موضع ِ خودتان نگاه کنید. بخش ِ عمده‌ای از کنش ِ نقد دیدنِ جایگاهِ خود هنگام ِ نقادی ست. این چیزی ست که به هر کلمه و نقدی شرافت می‌دهد. این چیزی ست که صدا و سیما و غالبِ کسانی که درون‌اش گلویِ نقد جر می‌دهند فاقدِ آن اند.

۷ نظر:

  1. والله ما یکی به آنجا رسانده اند کارمان را که تماشانکردن تی وی ایران را عین عمل شرافتمندانه گرفته ایم و البته در نهان دلیلمان ربطی به شرافت ندارد بلکه فقط از حد تحمل مان بیرون است.

    این را هم عرض کنم که اصولاً آدم هایی که با تصویر ربط دارند - و این یعنی عکاسان و فتوژورنالیست ها، سینماگران، نقادان فیلم (حتا هنگامی که دارند توی مجله می نویسند)، مستندسازان، کارمندان سیما (و استثنائاً صدا)، خبرنگاران رسانه های تصویری - وضع شان با بقیه فرق می کند. آن ها را هرجور که تکان بدهی آخرش حس می کنند و به تو جواب می دهند که اگر نباشند کار اطلاع رسانی و در-لحظه-مهم همه ی جهان لنگ می ماند، که به هرحال بودن توی سیستم بهتر از نبودن است، که برای آن ها کناره گیری از هر نوع یا مخالفت غیرواقع بینانه در هر زمان غیر ممکن است. حالتی دارند که انگار یک بار برای همیشه فهمیده اند کار باید به هر طریق و تحت هر شرایط و با تن دادن به هر خفت یا وضع غیرانسانی یا مزورانه ای ادامه پیدا کند. آن ها، فی المثل، به کسانی که از اینترنت و باقی فن آوری های غربی استفاده می کنند و زندگی شان چه بخواهند و بدانند چه نه به همین "غرب" وابسته است ولی خوش دارند با آن بستیزند لبخند عاقل اندر سفیه می زنند. شخصاً نمی دانم آیا همیشه مجبورند دست به انتخاب بزنند یا اصولاً دیگراز این دست تفکر درباره ی "شرافت آدمی" راحت شده اند، ولی می دانم با آن ها پای این جور بحث ها که پیش می آید آدم همیشه احساس می کند با کسی بسیار پخته تر و به مراتب دنیادیده تر از خودش طرف است.

    سر آخر این را هم اضافه کنم - بدون این که واجب بدانم پارانویید باشم در این باره - که آن جا که پای "فیلم" در میان باشد همیشه "امکان" دروغ و "صحنه سازی" و ادیت و همه چیز را جور دیگر نشان دادن وجود دارد. چه بسا آقایانی که نام بردید اصلاً حرف های دیگری زده باشند ولی محصولی که روی صفحه ی تی وی به شما عرضه شده است با یک تیر دو نشان زده هم جلو نقد واقعی آن ها را گرفته باشد و هم آن ها را در ذهن شما "خراب" کرده.

    به هرحال همیشه خوب است آدم طرف اش را هرچه بهتر بشناسد و تصویر او را به جای خودش نگیرد.

    ببخشید که تومار شد!

    - از طرف مانوشکا

    پاسخحذف
  2. به مانوشکا:
    من فکر می‌کنم کلاً مسئله‌یِ زیبایی و نقد و خودکاوی ربطی به حرفه نداره. یه جور دغدغه‌یِ دائمی می‌تونه باشه. خیلی‌ها این دغدغه رو دارند و مهم هم نیست واقعاً چه کاری دارند انجام می‌دن، محصولِ کارشون تماشایی و قابل‌احترام اه. شرافت اینجا هم‌جنس و پهلوزننده به زیبایی اه؛ زیبایی مقوله‌ای اه در دستِ کسانی که توان دارند یا حتّا وسواس دارند وضعیتِ خودشون رو شرح بدن. این‌ها ان که به موقعیت‌هایِ انسانی شرافت می‌دن و رفتن و امید داشتن رو ممکن می‌کنن. ادامه دادن عیب نداره، نحوه‌یِ ادامه دادن اه که عیب‌دار و نازیبا می‌شه. مثلاً دیشب تو برنامه‌یِ نود، آقایِ حاج‌رضایی نمونه‌ای از یک فردِ رسانه‌ایِ شریف بود. حرف که می‌خواست بزنه نگاه می‌کرد به حرف‌اش. از وضعیتِ اسف‌بار ِ خودش و پیرامون‌اش حرف زد و این که امیدوار اه (چون زنده است)، اما در عین ِ حال نمی‌خواد به خوش‌خیالی دامن بزنه. جدا از محتوایِ حرف‌هاش محصولِ کارش از تردیدی برمی‌آد که خودِ گوینده در اون به سر می‌بره؛ تناقضی که قرار نیست حل بشه و از بین بره.

    منکر ِ صحنه‌سازی و القایِ دروغ نیستم، اما سابقه و نحوه‌یِ سلوک هم در شکل‌گیریِ باور و پدید اومدنِ تصاویر اهمیت داره. دروغ گفتن یه چیز اه، باور کردن‌اش یه چیز ِ دیگه. ممکن اه حرفی رو بشنوی، اما به جزئیات‌اش حساس باشی، این حساسیت رو اطلاعاتِ موازی و پیرامونی و تصاویر ِ تاریخی و تکرارشونده در اختیارت می‌ذارن. در نهایت معیار ِ سنجش ما ایم. حقیقت رو ما تعیین می‌کنیم چی باشه، دروغ رو هم همین طور. و دستِ آخر این که، به نظرم تصویر ِ هرکس خودِ اون کس اه، نه چیزی تحریف‌شده و به هم ریخته و مغایر با اون.

    پاسخحذف
  3. جناب پروتستر، ممنون ام که جواب دادید. با حرف های شما هم موافق ام هم مخالف. "تصویر هرکس خود اون کسه نه چیزی تحریف شده و به هم ریخته و مغایر با اون." در مقابل این ادعاتان رجوع کنید لطفاً به اتفاقی که می افتد هنگامی که زیاده از حد به همین تعریف از تصویر اتکا می کنیم، و سعی کنید نبینید بلکه وضعیت را (به قول خودتان) شرح بدهید! آیا نه این است که در این جور مواقع در حقیقت داریم به پیرامون مان نگاه می کنیم و به جای دیدن تصاویر راستین هرکس و هرچیز زاویه ی نگاه را می بینیم، اعم از این که این زاویه را به ما داده اند یا خودمان هستیم که صاحب "برداشت" هستیم؟ آیا آن ها که تصویر یا بدل را به جای شیئ یا اصل می گیرند در این مغلطه گرفتار نمی آیند که همیشه فقط آینه ای گذاشته اند و خود شریف شان را دارند می بینند؟ البته من مخالف تصویر نیستم و شعار "خوشا نابینایی" سر نمی دهم، ولی همان حساسیتی را که مورد اشاره قرار می دهید ضروری می شمارم. هر یک تصویر چیزی را از اصل شیئ یا شخص به ما می نمایاند ولی در قبول این فرافکنی که مجموعه ی تصاویر مثل همان تک زاویه دارند راست می گویند دروغی هست که شاید بزرگ تر از حقیقت تک فریمی باشد و بنابراین - باز به قول خودتان - باورآوردن تحت شرایط زیستن در هجوم دروغ کاملاً چیز دیگریست. در جایی که می گویید سابقه مهم است خیال می کنم با من موافق هستید که ادعا می کنم باید بصیرتی به دست آورد که بتواند بینایی صرف را تکمیل کند. در نهایت یک حرف کوچک: یکی این که هرچند انتقادتان را از برنامه ی تلویزیونی و نحوه ی دم نزدن از "اصل قضیه" کاملاً درست می دانم به طور کلی عرض می کنم که (فارغ از این که افراد دارند چه طوری رفتار می کنند) آن سابقه را که دوست داشته اید از زبان منتقدان فیلم و سینما بشنوید ما خودمان قبلاً داریم و می دانیم که جاهای خالی را چه گونه پر کنیم و حدیث مفصل بخوانیم. نمی دانم که تا به حال در وضعیتی واقع شده باشید یا نه که در آن "شرافت" بی معنا می شود. کسی که شرافت اش را از او گرفته اند دیگر به آن احتیاجی ندارد، چه سیستم این کار را کرده باشد چه منتقد سیستم.

    - باز از طرف همان

    پاسخحذف
  4. به مانوشکا:
    ممنون. یه خرده بحث رو اینجا باید با کمک گرفتن از واژه‌هایِ فلسفی پیش ببریم و من نمی‌دونم واقعاً که این قضیه اینجا مجال و مناسبت داره یا نه. خلاصه عرض کنم که از مسیرهایِ مختلف فکر می‌کنم که اصل ِ شیء (یه شیءِ فی‌نفسه ـ به قولِ کانتی‌ها) چندان جدا از تصور ِ شی نیست. نتیجه‌اش این که خودِ اصل هم چندان ثابت نیست، خودِ اصل هم حیطه‌یِ زبانی اه و اون جور که به طور ِ اطلاق درباره‌اش صحبت می‌شه دور از حیطه‌یِ زبان و امر ِ اجتماعی نیست. و اصولاً اصل به شکل ِ منفرد و جدا از حاشیه‌یِ شناخت پدیدار نیست. تو فلسفه ارجاع‌ام در این باره تا حدودی – نه کاملاً - به مباحثِ پدیدارشناسی اه. در این حیطه اصل بر «جدّی گرفتن» اه نه راست و دروغ بودن.

    در موردِ قسمتِ اخیر ِ نوشته‌یِ شما، فکر کنم دو تا برداشتِ متفاوت داریم. گمان‌ام تعبیر ِ شما از «اصل ِ قضیه» و دانش و سابقه‌ای که ما درباره‌اش داریم به «نظام ِ استبدادی» ارجاع داره و دارید می‌گید که این قسمت توسطِ منتقدانِ اون برنامه‌یِ تلویزیونی مسکوت گذاشته شده و ما خودمون این سکوت رو با سابقه‌ای که داریم پُر می‌کنیم. من چند تا تعریض دارم: 1. من فعلاً مشکلی ندارم با این که کسی از کنار ِ «اصل ِ قضیه» بگذره و به اون نپردازه و به تخیل ِ مخاطب واگذار کنه. هرچند این توهم که فهم به طور ِ کلی به تخیل ِ مخاطب واگذار شه و به عرصه‌یِ آشکار ِ زبان نیاد رو هم نظام ِ سانسور تقویت می‌کنه و این افتضاح اه. بنابراین، اینجا مسئله‌یِ اصلی ِ من مسکوت گذاشتن نیست، بلکه به صدا درآوردنِ وارونه و عاری از شرف اه. این که نگیم استبداد مسئولیت داره یه بحث اه، این هم که فارغ از اعلام ِ این مبحث خوش‌رقصی کنیم و دم از سلیقه‌یِ نظام و سلیقه‌یِ استبداد بزنیم یه بحثِ دیگه. 2. عرض ِ بعدی‌ام این که شرافت از نظر ِ من دادنی یا گرفتنی نیست، تا حدودِ زیادی کوششی و به کار انداختنی اه، و هیچ استثنا و مرزی رو هم نمی‌شناسه. تو هر بیغوله و سوراخ و پستی و رذالتی هم می‌شه سراغ‌اش رو گرفت، البته تا حدی.

    پاسخحذف
  5. 2. بله البته شرافت دادنی یا گرفتنی نیست منظور من فقط این بود که وقتی آدم ها را زور می کنند من یکی دیگر از باب شرافت در منگنه نمی گذارم شان. شرافت می شود یک تجمل اضافی.

    1. متأسف ام، آن برنامه را ندیده ام و مطلب شما را هم ظاهراً با ظرافتی که نوشته شده است نخوانده ام. گمان کنم آن چه شما را به نوشتن پست حاضر برانگیخته است همان است که به خوبی به خوش رقصی از آن تعبیر می کنید و البته دهان مرا در شماره ی 2 در بالا از قبل می بندد.

    0. بحث در چارچوب فلسفه واقعاً از حد این کامنت گذار بالاتر است. ولی نگاه کنید، وقتی می گویید خود اصل هم چندان ثابت نیست من جواب می دهم که دقیقاً به همین دلیل است که یک تصویر گرچه راست می گوید همه ی قصه را نمی گوید و در عین حال تصویرهای بسیار امکان تحریف را در ذهن بیننده فراهم می کنند. ولی بگذریم. من بیش از این نمی دانم اما وسواس گرفته ام که درباره اش فکر کنم و بخوانم. از قضا باب این بحث را یعنی بحث تصاویر و عریانی ها را جناب آقای جورجو آگامبن انگار در کتابی باز کرده اند یا به زودی خواهند کرد. اگر در این باره مطلبی خواندنی سراغ داشته باشید سپاس گزار می شوم معرفی کنید.

    راستی واقعاً مجال و مناسبت دارد می گذرد. کم تر از یک ساعت دیگر جهان خواهد گشت. سال نو خیر و تازگی ها و سبزی ها پیش!


    مانوشکا

    پاسخحذف
  6. به مانوشکا:
    خیلی ممنون. امید که همه سال ِ خوبی داشته باشیم.

    پاسخحذف
  7. بر دلایل تان برای عدم نقد کردن سیستم توسط «منتقدان» که در سیما ظاهر می شوند بیافزایید این حقیقت را که ایشان در فرهنگی استبدادی بزرگ شده اند که اصولا ساختارشکنی جرم است.

    پاسخحذف