۱۳۸۹/۴/۱۲

میل ِ بازجویی

پنج‌شنبه شب در تلویزیون بحثی درباره‌یِ بند‌ـ‌و‌ـ‌بست‌بازی در مسابقاتِ فوتبال درگرفت. آقایِ نصیرزاده این وقایع و توطئه‌هایِ پشتِ پرده را تأیید می‌کرد و آقایِ صدر ضمن ِ تأییدِ آن‌ها نسبت به غلبه‌یِ آن بی‌باور و مشکوک بود. بحث تمام شد. صدر از نصیرزاده پرسید: «شما اصلاً از تماشایِ بازیِ فوتبال و گل زدن و گل خوردن و حوادثِ درونِ زمین لذت می‌برید؟» با این سؤال او را مخاطب قرار داد. سؤال‌اش اسبابِ یک پرخاش ِ کوچک شد. آقایِ نصیرزاده گفت: «یعنی چی لذت می‌برم؟ منظور ِ سؤالِ شما چی اه؟ ما قبلاً هم این بحث‌ها رو داشتیم. داریم درباره‌یِ یک واقعیتِ خاص حرف می‌زنیم و شما هم خیلی جاها موافق بودی. اما شما کلاً فقط واسه خودت حق ِ انتقاد قائل ای. دیگران اگه مخالفتی با شما داشته باشن فوتبال دوست ندارن و لذت نمی‌برن و... و... و...»

آقایِ صدر با شرمساریِ کسی که نسبت به او تندی شده توضیح داد که او فقط یک سؤالِ کوچک پرسیده که جواب‌اش فقط یک کلمه بوده و ادامه داد: منظورش این بود که آقایِ نصیرزاده بگوید که آیا با وجودِ قائل بودن به توطئه‌هایِ گسترده در حاشیه‌یِ فوتبال، ‌هم‌چنان این بازی برای‌اش جذابیت‌هایِ طبیعی و پیش‌بینی‌نشده دارد یا نه. این سؤال به شیوه‌یِ بازجوها پرسیده شد. استراتژیِ آقایِ صدر در طرح ِ سؤال این بود که منظور ِ خود را پنهان کند و بر مبنایِ جوابِ احتمالی ِ مخاطب‌اش گفته‌هایِ پیشین‌اش را با تردید مواجه کند و وانمود کند که این چیزها منطقی نیست و خلاصه، مقابل ِ چشم ِ ناظران پیروزی‌ای برایِ خود به هم بزند. مثلاً: آقایِ نصیرزاده بگوید: «بله، من از دیدنِ بازیِ فوتبال لذت می‌برم، خُب که چی؟» و آقایِ صدر بگوید: «خُب اگه فکر می‌کنی تو نتایج ِ فوتبال و حواشی‌اش دست‌کاری می‌شه چطور می‌تونی لذت ببری؟ این با اون نمی‌خونه.»

آقایِ صدر طوری پرسید که انگار هدفی از پرسیدن دارد، هدفی که می‌تواند سرنوشتِ بحث و گفت‌ـ‌و‌ـ‌گو را تعیین کند و آقایِ نصیرزاده در مقابل ِ اضطرابی که این پرسش به اون تزریق کرده بود مقاومت کرد. می‌ماند این که: این میل ِ به بازجویی از کجا می‌آید و به تواتر در میانِ بحث‌ها خودش را نشان می‌دهد؟ به نظر ِ من، این میل واکنشی ست طبیعی، مانندِ عصبانیت و پرخاش‌گری، که تا حدودِ زیادی محصولِ ناباوریِ بازجو در برابر ِ واقعیتِ تازه‌ای ست که با ذهن ِ او جور درنمی‌آید. نتوانسته منطق ِ چیزی را درک کند (در این مورد، نتوانسته درک کند که چگونه می‌توان از فوتبالِ سراسر دسیسه لذت بُرد. این چیز برای‌اش منطقاً غلط است)، و بنابراین، می‌خواهد از طریق ِ پرسش‌هایِ مکرر و بازجویی‌هایی که پاسخ ِ پرسش‌ها در آن از پیش تنظیم شده، دیگران و خودِ مخاطب‌اش را به عمق ِ این ناباوری راهنمایی کند. میل ِ هدایت و راهنمایی ِ قطعی ِ دیگران به ناباوریِ خود، همان میل ِ بازجویی ست.

۲ نظر:

  1. به نظرم آقای صدر با طرح این سئوال می‌خواست ۱- از موقعیتی که گرفتار آن شده بود فرار کند. ۲-به مخاطبان ثابت کند که آقای نصیرزاده فقط زشتی‌های فوتبال را می‌بیند و بحث را به نفع خود پایان دهد. این میل بازجویی نهادینه است در فرهنگ ما.

    پاسخحذف
  2. خاستگاه میل همانجا است که گفتی.سازگار باور عقلانی با استتیک به معنای عمومی اش. میل به بازجویی را می گویم. اما در این مورد خاص واقعا آقای صدر متوجه نبود که منطق درام که منشا اصلی لذت بردن از فوتبال است پیچیده تر از این حرف ها است که با پیش فرض دسیسه گری از بین برود. فیلم های سینمایی را هم کارگردان می سازد. دسیسه گر بزرگ. طبق باور مذهبیون جهان را هم کارگردان بزرگ ترین کارگردان ساخته و همه چیز را از پیش می داند و حتی هدایت می کند. اما این هیچ چیز از بار درماتیک جهان برای مذهبی ها یا سینما برای فیلمدوستان نمی کاهد. مثال گل درشت ترش نمایش هایی است که در آن نتیجه ی درام هم مشخص است تماشای درام های تاریخی یا بسیار مشهور مثلا. همه از عاقبتش خبر دارند و باز تماشا می کنند. اصولا این دوالیته ی لذت و عقل یا دل و عقل دوآلیته ی بی مبنایی است و معمولا بازجوها در همه ی عرصه ها زندگی شان را بر آن بنا می کنند.
    معمولا هم به دل پناه می برند. بازجوهای احسان طبری می گفتند بالاخره ذاو به حسی که از پیش در وجودش بود اعتماد کرد. بالاخره خودش را راه کرد. وظیفه ی آنها این است بند دل را از عقل جدا کنند تا دل آزادانه به سوی شان برود

    پاسخحذف