دیدم که خانم ِ آروین مطلبی دربارهیِ پستِ قبلی نوشتهاند (+). از این فرصت استفاده میکنم و نظرتان را به آن متن ِ خانم ِ آروین جلب میکنم و نیز سعی میکنم تا برایِ روشنتر شدنِ بحث، بعضی از نقدهایِ پستِ قبلی را واضحتر بگویم.
1. این که متنی را به چپگرایی یا مغالطه متهم کنیم، اما به حرفِ اصلی یا شیوهیِ استدلالِ آن متن بیتوجه باشیم، یا نگوییم که این اصطلاحات و برچسبها در پاسخ به چه ضرورتهایی گفته شدهاند، چیزی ست که بیشتر به دردِ تعصب و تسکین ِ وجدانِ معذب میخورد، نه فهم و توضیح و تفسیر و نقد. تعصب و چیزهایی شبیه به آن البته از نظر ِ من بخش ِ جدانشدنی و چهبسا مفرح ِ فرایندِ خواندنِ متن است، اما خوب است که خواننده اراده کند و ضمن ِ داشتن ِ این قبیل مواضع، نسبتِ خودش را با متن تصریح کند و به بیان دربیاورد. به نظرم از این طریق است که کنش ِ نقد ممکن میشود. در غیر ِ این صورت، متعرض ِ نکاتی میشویم که بیربط اند، یا نقاطِ کانونی و محوریِ متنها را نمیسازند.
خانم ِ آروین کل ِ بحثِ من در پستِ قبلی را حولِ یک مغالطه این طور خلاصه کردهاند: «مغالطهی مذکور این است که از این مقدمه که رفاه کوتاه مدت به طور طبیعی موجد توقعاتی است، این نتیجهی دلخواه من درآوردی را استنتاج میکنند که پس برای پرهیز از ایجاد توقع، دولت باید تلاش برای هرگونه افزایش رفاه را متوقف کند! درحالیکه شق مقابل رفاه کوتاهمدت از طریق اهدای وام و کمک بلاعوض یا همان صدقهی معروف، نه در فلاکت و بدبختی نگه داشتن مردم، بلکه تلاش برای ایجاد زیرساختهای ماندگاری است که بهبود وضعیتی گرچه تدریجی اما در عوض متوازن و مداوم را تضمین کند. نقد اصلی گزارش ضمیمهی همراه متن، بیش از آنکه ناظر به انتقاد از افزایش رفاه به طور کلی باشد، ناظر به بیان پیامدهای اجتماعی - فرهنگی حاصل از سیاستهای اقتصادی خاصی بود که شرح نسبتا مفصلی از اخبار پیرامون آن را در همان ابتدای گزارشِ ضمیمه ذکر کردهام.»
طبق ِ برداشتِ ایشان این طور به نظر میرسد که گویا نتوانستهام میانِ دو نوع ایجادِ رفاه ([1.] کوتاهمدت/زودگذر و [2.] درازمدت/ماندگار) تمایز قائل شوم، یا این تمایز را در متن ِ ایشان ندیدهام و در مغالطهام دومی را هرجا دلام خواسته به جایِ اولی به کار بردهام.
2. متن ِ وبلاگی ِ خانم ِ آروین دربارهیِ بحرانِ انتظاراتِ فزاینده (+)، دارد حرفِ مشخصی را در دو پاراگراف میزند:
[1.] اولاً، دارد میگوید که در موردِ نارضایتی از گرانی ِ مرغ، تئوریِ انتظاراتِ فزاینده به این سؤال پاسخ میدهد که «چطور آدمهایی که شرایطی مشابه، بلکه هم بسیار بدتر از شرایط امروز را در گذشتهای نهچندان دور تجربه کردهاند، تا به این حد در برابر تجربهی شرایط مشابه کمتحمل و ناراضی و خشمگیناند؟» تا اینجا ایشان به شکل ِ کاملاً مشخص، وجودِ یک معضل یا بحرانِ اجتماعی را تشخیص میدهند و سپس از طریق ِ رجوع به یک تئوری آن معضل را برایمان تحلیل میکنند. میگویند که اگر مردم از گرانی و خارج شدنِ مرغ از برنامهیِ غذایی ِ روزمرهیشان ناراضی اند، به دلیل ِ پدید آمدنِ انتظاراتی ست که «پس از یک دوره رونق و رفاه کوتاهمدت» ایجاد شده است.
[2.] دوماً، متن ِ ایشان میگوید که این قبیل بحرانها (که احتمالاً بحرانِ مرغ شکلی از آن است) را در گزارشی که در سالِ 85 نوشته بودند، پیشبینی کردهاند. در آنجا به دولت گفتهاند که سیاستهایِ رفاهی، پولی و... گنجانده شده در قانونِ بودجهیِ سالِ 85، رفاهی ایجاد میکند که به علتِ شرایطِ داخلی و خارجی قابل ِ تداوم نیست. چون این سیاستها قابل ِ تداوم نیست، بنابراین، رفاهِ حاصل از آن کوتاهمدت خواهد بود و چنین رفاهِ کوتاهمدتی پس از این که به دشواری و تنگنا و ریاضتِ اقتصادی و غیره برخورد کرد، نارضایتی ِ عمومی ایجاد میکند، در نتیجه، «افزایش انتظارات اقتصادی عموم مردم تا حد زیادی از عقلانیت به دور است». این قسمت را تصریح میکنم که عقلانیتِ موردِ اشارهیِ ایشان عقلانیتِ نظام و ساختار ِ حکومتی ست.
حرفِ ایشان را خلاصه کردم تا اگر فکر میکنید ایشان چیز ِ دیگری در آن نوشته گفته، یا من آن را بد برداشت کردهام، غفلت و برداشتِ بدم را گوشزد کنید. خلاصه، حرفِ اصلی ِ خانم ِ آروین حولِ این دو موضوع میگردد: [1.] شرح ِ تئوریکِ یک بحران؛ [2.] توانِ آیندهنگرانهیِ علوم ِ اجتماعی در پیشبینی ِ این بحران. با جمع کردنِ این دو نکته، ایشان این طور نتیجهگیری کردهاند که «اینها را کی نوشتهام؟ فروردین ۸۵ یعنی حدود شش سال پیش بعد هی میگویند علوم اجتماعی پسنگر است و عرضهی حرف زدن در مورد تحولات آینده را ندارد.»
3. من در پستِ قبلی (+)، به طور ِ مشخص دو موضع ِ فوق را نقد کردهام. گفتهام که حرفِ ایشان چیز ِ قابل ِ افتخاری نیست، و ربطی به علم و آیندهنگری در حوزهیِ دانش ِ اجتماعی ندارد و نوعی واقعنمایی ست، یعنی چیزی را به جایِ واقعیت معرفی کردن است، نه خودِ واقعیت، و کارش به امر ِ فاشیستی و قدرتطلبانهیِ مدیریتِ رضایت شبیهتر است، تا به دست دادنِ نوعی دانایی ِ آیندهنگر. حرفِ اصلی ِ من در پستِ قبل این بود که ایشان واقعیت را وارونه و غلط نمایش میدهند. این مواضع را بیشتر شرح/«تفت» میدهم:
[1.] چرا اصولاً کسی باید فکر کند که میتواند بحران و نارضایتی ِ حاصل از نبودِ مرغ را با تئوریِ انتظاراتِ فزاینده توضیح بدهد؟ مستنداتِ بحثِ ایشان در این باره اینها ست: خاطرهگویی و شرح ِ این که در گذشتهای نهچندان دور، مرغ غذایی اعیانی بوده. با سیاستهایِ رفاهی و کوتاهمدتِ دولت مرغ از حالتِ اعیانی و مخصوص ِ مهمان بودن خارج شده. و این که حالا گرانی و نبودش باعثِ نارضایتی ِ عمومی و بیکفایت جلوه دادنِ دولت شده. چرا خودِ خانم ِ آروین و هیچ کدام از مخاطبانِ تحسینگو نمیپرسند که مرغ کی غذایِ اعیانی بوده و کی از حالتِ اعیانی خارج شده؟ و این که، این وضعیت چقدر به سیاستهایِ مندرج در بودجهیِ سالِ 85 ربط دارد؟
ظاهراً خانم ِ آروین میگویند که 6 یا 7 سال (از سالِ 84 یا 85 به این طرف) است که در اثر ِ سیاستهایِ دولت، مرغ از حالتِ اعیانی خارج شده، برایِ اقشار ِ فرودست رفاهِ نسبی به وجود آمده، و حالا که در اثر ِ شرایطِ داخلی و خارجی گویا جایگاهِ مرغ دوباره به وضعیتِ اعیانی برگشته، این انتظاراتِ به وجود آمده ظرفِ این 6 یا 7 سال است که این نارضایتیها را ایجاد کرده. هر کس با این سبک از توضیح و تحلیل ِ وارونه موافق است، هر کس این چیزها را واقعی و درست میداند، به نظر ِ من موجودِ جالب و گونهیِ شایستهیِ توجهی ست، چون میتوان به راحتی هر چیزی را با برچسبِ تئوریِ علمی، واقعیتِ علمی، و تحلیل ِ اجتماعی ِ آکادمیک به خوردِ او داد.
مرغ و قیمت و نوسانها و عادتهایِ عینی و ذهنی ِ پیوندخورده به آن محصولِ 6-7 سال یا حتا یک دههیِ اخیر نیست. تولید، توزیع، و مصرفِ مرغ و تخم ِ مرغ به شکل ِ صنعتی به تقریباً 40 تا 45 سالِ پیش برمیگردد. در این مدت، افت و خیزهایِ زیادی داشته، اما به تدریج به یکی از منابع ِ اصلی ِ غذایی ِ اقشار ِ مختلف (من جمله اقشار ِ متوسط و ضعیف) تبدیل شده. از همان ابتدا هم چیز ِ خیلی اعیانیای نبوده. مثل ِ خیلی صنایع ِ دیگر، در ابتدا هرچند مرغ ِ صنعتی از مرغ ِ رسمی ارزانتر و آمادهتر بوده، اما در مصرفاش مقاومت وجود داشته. ضمناً در مقام ِ مقایسه، گوشتِ قرمز اعیانیتر بوده. علاوه بر اینها، زیرساختهایِ لازم برایِ این صنعت، روندِ تأمین ِ منابع و بسیاری چیزهایِ دیگر در طی ِ این سالها، جزءِ برنامهریزیها و سیاستهایِ زیربنایی ِ همهیِ دولتها بوده. رشد و تحول داشته و پیوند خوردناش با مصرفِ مردم ربطی به این 6 یا 7 سالِ اخیر ندارد (راستی «کوتاهمدت» در تعبیر ِ «رفاهِ کوتاهمدت» یعنی مثلاً چند سال؟). خلاصه کنم، عادتِ ذهنی ِ به وجود آمده بابتِ مصرفِ مرغ میانِ اقشار ِ مختلف، محصولِ سیاستهایِ بودجهایِ سالِ 85 نیست، که حالا بخواهیم نقدِ بودجهیِ 85 را به شکل ِ آیندهنگرانه به بحرانِ مرغ ِ سالِ 91 نسبت بدهیم. خانم ِ آروین میگویند که درآمدنِ مرغ از حالتِ اعیانی، وابسته شدن، و عادتِ خانوادهها به آن و در نتیجه افزایش ِ انتظاراتشان، محصولِ رفاهِ کوتاهمدتی ست که از طریق ِ رجوع به سیاستهایِ بودجهیِ سالِ 85 (و امثالِ آن) قابل ِ توضیح است. این حرف غلط است. عادتِ به مرغ و سایر ِ اقلام ِ ضروری تاریخچهیِ طولانیتری دارد و محصولِ یک دورهیِ رفاهی ِ زودگذر و یا به قولِ ایشان «صدقه دادن» ِ دولت به مردم نیست.
[2.] خانم ِ آروین در بخش ِ دوم ِ یادداشتِ وبلاگیشان، به گزارشی دربارهیِ بودجهیِ سالِ 85 اشاره کردهاند، که طبق ِ آن به دولت گفتهاند که «افزایش انتظارات اقتصادی عموم مردم تا حد زیادی از عقلانیت به دور است؛ چراکه در صورت مواجههی کشور با شرایط دشوار، انتظار دولت از مردم بیشتر بر محور ریاضتهای اقتصادی است. این درحالی است که رفاه کوتاهمدت شکل گرفته و مقایسهی آن با شرایط دشوار کشور در صورت تحریمهای بینالمللی احساس محرومیت نسبی را در مردم افزایش خواهد داد و نارضایتی آنها را افزایش داده و بعضاً باور به ناکارآمدی دولت در زمینهی اقتصادی را تقویت خواهد کرد.»
افزایش ِ انتظاراتِ مردم، صدقه دادن به مردم، ایجادِ رفاهِ کوتاهمدت و غیرساختاری، ناهماهنگی میانِ سیاستهایِ بینالمللی و سیاستهایِ داخلی، نامعقول بودنِ سیاستها و اهداف؛ اینها فهرستِ کوتاهی ست از چیزهایی که خانم ِ آروین در مواضع ِ مختلف به دولت نسبت دادهاند. این فهرست را مشخصاً به هر کسی که نشان بدهید خواهد گفت که دولت و در مقیاسی بزرگتر حاکمیت، دچار ِ سوءِ مدیریت، تضادِ ساختاری، ناهماهنگی و بیکفایتی ست. دولت و حاکمیت ناکارآمد اند. نه به واسطهیِ رفاهِ کوتاهمدتی که ایجاد میکنند و به واسطهاش انتظارات را بالا میبرند، بلکه به دلیل ِ ناتوانی ِ ساختاری از دنبال کردنِ طرحهایِ توسعه و رفاهِ پایدار و مستحکم. این ناتوانی ِ ساختاری (مجموعهای از عقدههایِ ایدئولوژیک، اقتصادِ مافیایی، جو ِ استبدادی و...) به شکل ِ ناتوانی در مدیریت و تلاش برایِ بهتر کردنِ وضعیتِ امور بیرون میزند. دولت در این جایگاه متناوباً با اسامی ِ مختلف و به شیوههایِ مختلف نقد شده و نقایص ِ ساختاریاش را گوشزد کردهاند. حالا لطفاً یکی توضیح بدهد که نقش ِ «تئوریِ انتظاراتِ فزاینده» این وسط چیست؟ این جمله که «باور به ناکارآمدی دولت در زمینهی اقتصادی» تقویت خواهد شد، چه حقیقتِ اضافهتری را دارد میگوید؟ جز این است که بار ِ این ناکارآمدی و عملکردِ غلط و پُرتناقض ِ دولت را به دوش ِ مردمی میاندازد که گویی توقعاتِ بیجا دارند، و انتظاراتشان به شکل ِ تصنعی و الکی توسطِ دولت بالا رفته؟ جز این است که متن ِ خانم ِ آروین دارد میگوید که نارضایتی ِ مردم از شرایط، خیلی هم با روندِ واقعی ِ تحول ِ امور سازگار نیست، و این در واقع دولت است که توقعاتِ مردم را، علارغم ِ روندِ واقعی، یک دفعه، به شکل ِ جهشی و ناهمخوان با واقعیت، و به صورتِ کوتاهمدت بالا برده؟ از قضا، این دقیقاً همان برداشتی ست که فهیمه خانم در قالبِ کامنتی تأییدآمیز پایِ مطلبِ وبلاگی ِ خانم ِ آروین نوشتهاند. به نظر ِ من تبدیل کردنِ ضعف و ناکارآمدیِ یک دولت، به انتظارات و توقعاتِ فزاینده و غیرواقعی ِ مردم، و از اینها نتایج ِ علمی و آیندهنگرانه گرفتن شارلاتانبازی و وارونه کردنِ واقعیت است، و جز از ذهنی که دغدغهیِ آیندهنگری و علمی بودنِ این شکلی دارد برنمیآید.
4. اشاره به مرغ در عنوانِ «واقعنمایی ِ مرغی» ربطی به جنسیتِ خانم ِ آروین ندارد. به این که ایشان از دلِ تحلیل ِ کمیابی ِ مرغ به توانِ آیندهنگرانه و واقعبینانهیِ علوم ِ اجتماعی انگشت گذاشتهاند مرتبط است. اما مثل ِ کسی که در جایی که منتظر نبوده باز هم شاهدِ گویایی به تورش خورده، معترف ام که از ظرافتِ علمی ِ ایشان در بردنِ بحث به زوایایِ یک کنایهیِ سخیفِ جنسیتی لذت بردم.
سلام
پاسخحذفشاید تذکر بیجایی باشه
یک فایل پی دی اف هم به متن وبلاگ خانوم آروین پیوند زده شده بود
http://baharvin.ir/wp-content/uploads/2012/08/increasing-expectations.pdf
سلام
حذفاون متن رو خوندم
چیز ِ خاصی از اون رو به این بحث مرتبط میدونید؟
در اون فایل پی دی اف نموداری هست
پاسخحذفکه در جایی توانایی های افراد رو نشون میده
شاید هم کج فهمی از من باشه
اما توانایی های افراد به چه چیزی اشاه داره؟
به اینکه افراد چقدر توانایی دارن در صورت مهیا بودن شرایط؟
یا مهیا بودن یا مهیا نبودن شرایط هم در مجموعه ی توانایی های افراد محسوب شده؟
(البته آروین حتی راهکاری ارائه نمیده که مردم چطور میتونن شرایط رو متناسب با نیازهاشون مهیا کنن)
فکر میکنم آروین با نپرداختن و یکی کردن این دو به این نتیجه ی دلخواه رسیده
در واقع بحران و نارضایتی وقتی شروع میشه که فرد شرایط رو تخریب شده میبینه از طرف کسانی که ادعای مهیا کردن شرایط رو داشتن (به نظرم قیاس آروین دوره از واقعیت)
(مثلن مکانیسم فرافکنی رو در مدیریت همیشه داریم که دست پنهانی به اسم منافق و استکبار و تحریم و ... حضور دارن که شرایط رو نامساعد میکنن) اما حاکمیت هیچوقت حاضر نمیشه عرصه ی عمل رو برای کسانی که ادعا میکنن حتی با وجود منافق و مستکبر هم میتونن کار کنن خالی کنه (و این وجه اشتراک آروین و حاکمیته به نظرم/متغیرها و ثابتهای همسانی دارن)
اما به نظرم وقتی بازهم وضعیت بدتر میشه
که حتی پاسخگویی و عذرخواهی و مسئولیتپذیری هم درکار نیست و همیشه حق با حاکمیته
------------------------
شاید باید از آروین پرسید تحت چه شرایطی مردم حق دارن انتظارات فزاینده داشته باشن؟
-----------------------
اما طنز قضیه به نظرم بحران انتظارات فزاینده در مورد خود آروینه، انتظار آروین برای جدی گرفته شدن و تاثیر گذار بودن در شرایطی که تواناییهای اون رو به کاهشه
استنباط و نگاهتون برام جالب و فهمیدنی بود.
حذفخانم آروین جوکیئه که پاسخ دادن بهش باعث میشه خود آدم کوچیک و احمق به نظر بیاد؛
پاسخحذفنمیدونم این طور که شما میگید هست یا نه. من این لحظه این طور فکر نمیکنم. اما دستکم شما با این نظر کوچک نشدین و احمق به نظر نرسیدید.
حذف