جمهوریِ اسلامیِ ایران (متشکل از حاکمیتِ ایران و مردماناش که ما ایم) محصولِ تاریخیِ مبارزاتی ست که جامعهیِ ایران برایِ دوام آوردن در شرایطِ مدرنِ جهانی در درونِ خود تجربه کرده. تناقضات و فراز و فرودهایِ این مبارزات صرفاً برآمده از ماهیتِ حکومتِ ایران نیست، به خواستها و امیالِ مردم و نیروهایِ بینالمللی هم ربط دارد. من در اینجا و به تدریج، صرفاً به برخی از مهمترین خطوطِ این میراثِ تاریخی اشاره میکنم که به گمانام در پرداختن به پرسش از «امکانِ جمع شدنِ مشروعیتِ داخلی و مبارزه با دشمنِ خارجی» اهمیتِ تحلیلی دارند.
بارِ «سنگینی» که ج.ا. به لحاظِ تاریخی حمل میکند (1) پس زدنِ دخالتِ خارجی و (2) مقابله با اسرائیل است. اینها تولیداتِ ج.ا. نیستند. آرایشِ نیروها و مبارزاتِ تاریخیِ ایرانیها وضعیت را به اینجا کشانده. حتا اگر لمپنهایِ سرخورده مایل به یادآوریاش نباشند، باید این را بزرگ و بلند یک جا نوشت و بارها گفت که ملیترین دولتِ تاریخِ ایران را آمریکا و بریتانیا با کودتا سرنگون کردند. این بزرگترین زخمی ست که تاریخِ بعد از خود را ساخته است. باید یادآوری کرد که ایرانِ بعد از انقلابِ 57، از معدود کشورهایِ منطقه است که پایگاهِ نظامیِ هیچ کشوری، من جمله اشغالگرانِ آمریکایی، نبوده است. شاید بپرسند چه اهمیتی دارد؟ بهتر نیست پایگاهِ نظامی به آمریکا بدهیم یا حتا اشغالشده باشیم و از مزایا و آرامش و پیشرفتها و سرریزهایِ بعدش بهره ببریم؟ همان تاریخِ بعد از کودتای 28 مرداد و سوابقِ بسیاری از کشورهایی که راهی غیر از راهِ ایران رفته اند به ما میگوید که وقتی نتوانی دولتِ مستقل داشته باشی، عملاً هیچ امکان و زمینِ بازیِ مستحکمی برایِ آرامش و پیشرفت و حتا سکونتِ روزمره و بیحاشیه نداری. صرفاً به افغانستان نگاه کنید. آمریکا و متحداناش به بهانهیِ واهی اشغالاش کردند. دولت برایاش ساختند. برایِ آن دولت نقشِ نیروهایِ مزدور را بازی کردند. سلاحهایشان را رویِ مردماش امتحان کردند. و بعد در فلاکت، در بدبختی، مثلِ آبِ بینی رهایاش کردند و حتا بعد از رها کردن، از ذخایرِ ناچیزِ مردماش، به اسمِ «غرامت» برایِ اشغالگریشان سهم برداشتند. ایرانِ تحتِ سلطهیِ ستمگرِ خارجی امکان و افقِ توسعهیِ اجتماعی را نداشته و نخواهد داشت. میدانم جزئیات و قیاسهایِ این ادعا زیاد است. حالا خیلی نمیخواهم رویِ آن متمرکز باشم و بسطِ آن را به بحثِ احتمالی در آینده موکول میکنم.
بنابراین، این که ایران باید مستقل باشد و مستقل بماند یک اصل است. این محصولِ فریبکاری یا توهمِ ایدئولوژیکِ ج.ا. نیست. کاری که ج.ا. کرده این بوده که برایِ برپا نگاه داشتنِ این اصل یک ابزارِ بسیار کارآمد و مؤثر دستـوـپا کرده: «سپاه». مایل ام تأکید کنم که از دیدِ من، «سپاه» وجهِ تمایز، و مهمترین و خلاقانهترین تولیدِ ج.ا. بوده است. با سپاه و نیرویِ برآمده از آن، ایران توانسته در موقعیتهایِ مختلفِ تاریخی دستِ بالا را داشته باشد. میدانیم که سپاه چه جور چیزی ست. ایدهیِ اصیل و مبتکرانهیِ سپاه متحد کردنِ نیروهایِ داوطلبِ «مقاومتِ ملی» به موازاتِ ارتش بوده است. چون فراگیرتر و مردمیتر بوده و از قواعدِ متمرکز فاصله داشته، با نیرو و امکانی که به دست میداده این افقِ جدید را پیشِ رویِ ایران میگذاشته که بتواند با حداکثرِ توانِ مردمی از خودش دفاع کند. این اتفاق بیسابقه بوده است. این که ایران علاوه بر ارتشِ رسمی، نیرویِ نظامیِ فراگیر و مؤثری داشته باشد که قادرش کند حولِ هدفی واحد و در قالبِ یک ملت متحد شود، در تمامِ این سالها برگِ برندهیِ استقلالـوـانسجامـطلبیِ ایران و نقطهیِ اصلیِ تمایزِ ج.ا. از همهیِ رژیمهایِ سیاسیِ پیشین بوده است. مصدق اگر سپاه داشت، نمیتوانستند سرنگوناش کنند.
سپاه علاوه بر تولید، صادراتِ ایران هم بوده است: در دورهیِ سرمایهداریِ نولیبرال و ماجراجو، هر کشوری که میلِ استقلال دارد باید سپاهی مردمی داشته باشد و این سپاه باید با توان و تحرکِ بالا، مثلِ مویرگ در سراسرِ پیکرهیِ ملی پخش شود و از کلیتِ سرزمین صیانت کند. چنین محصولی ست که در قالبِ تجربههایِ موفق یا ناموفقی از «حشد الشعبیِ» عراق، «انصاراللهِ» یمن، «حزب اللهِ» لبنان، «جهادِ اسلامیِ» افغانستان، «دفاع الوطنیِ» سوریه و چندین گروهِ نظامی و شبهِ نظامیِ دیگر به دنیایِ سیاسی و نظامیِ منطقهیِ ما راه پیدا کرده و زیستن تحتِ حاکمیتِ ملی را به چیزی اندیشیدنی یا حتا دستیافتنی در ایران و پیراموناش بدل کرده است. در این نقطه توقف کنیم: در مواجهه با آن میراثِ تاریخی، «سپاه» راهحلِ ملموس و مؤثری برایِ صیانت از تمامیتِ ملیِ ایران بوده است. راهی ابتکاری که به هیچ نحوی نباید از آن دست برداشت یا از آن منصرف شد.
خیلی خوشحال شدم دوباره شروع کردی به نوشتن.این چند وقت مرتب سر میزدم اینجا و میدیدم چقدر درست تحلیل میکردی..ولی با این دو پست اخر شوک شدم..فارغ از محتوا، این قلم خودته واقعا؟ اینقدر زمخت و جزمی؟ اینقدر شوک شدم که حتی بهعنوان کسی که با مخالفانش وارد بحث میشه، الان دوست ندارم بگم سپاه وظیفهاش حفظ نظامه نه کشور. "سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" هیچجاش اسمی از ایران نیومده..
پاسخحذفای کاش بگی جایگاه شغلی افراد مثلا استاد دانشگاه بودن چقدر در اندیشه و آزادی بیانشون تاثیر داره؟
از پل حافظ گذر کردی و بعد به اینجا رسیدی؟؟
اما همچنان اینجا رو دنبال میکنم شاید پیدا کنم تو رو...
سلام
حذفمن سعی دارم موضع، نگاه، تمایلات، و احساسِ خودم رو نسبت به مسئلهیِ ج.ا. تو یادداشتهایِ کوتاه و پیدرپی شرح بدم. نگاهام جزمی نیست و نقد و نکته رو اگه بگید، میشنوم و در صورتی که قانعکننده باشه برام، یاد میگیرم و اصلاح میشه نگاهام. شما رو هم دعوت میکنم به نوشتن و توضیح دادن، مثلِ همینی که همینجا نوشتید.
خودم رو منسجم میفهمم. پرشی بینِ قبل و حالا (بینِ پلِ حافظ و سپاه) حس نمیکنم. در وضعیتِ فعلی، ج.ا. شکلِ حکمرانیِ موردِ علاقهیِ من نیست. بیزاری از ج.ا. رو میفهمم و در بسیاری اوقات در اون شریک ام. خیلی وقت اه که مایل ام تغییر کنه. خودم رو در مقامِ سوژهی منتقد و معترض میفهمم. مایل ام راهی برایِ قویتر و کارآمدتر شدن مقابلاش قرار بگیره. من به آرمانهایِ مشروطه و انقلابِ 57 باور دارم. ج.ا. گامی در امتدادِ اون آرمانها بوده و پیشِ چشمِ ما داره تباه میشه. جدایِ از اینها، فکر میکنم که حکمرانی یه نهاد اه. از قوانینِ عملِ روانِ فردی تبعیت نمیکنه. نباید معیارهایِ اخلاقِ فردی رو برایِ فهم و تحلیلاش به کار برد. حتا روانِ فردی رو هم نباید با قضاوتِ اخلاقی تحلیل کرد. چون دانشِ ناسالمی تولید میشه. باور دارم که برایِ بیرون رفتن از هر وضعیتی باید کلماتی برایِ توصیفِ اون وضعیت داشته باشیم. خودم رو من این طور میفهمم.
در موردِ این که گفتید «استادِ دانشگاه» بودن در «اندیشه و آزادیِ بیان» تأثیر داره، اگه حرفتون نقد و کنایهای به سمتِ من بود، من از حرفهیِ معلمی و استادی بیرون ام و در حالِ حاضر، مستخدمِ دولت نیستم. برخلافِ نگاهِ شما، در سالهایی که با اشتیاق و علاقه در مدرسه و دانشگاه کار کردم، اکثریت با آدمهایی بوده که در ظاهر، هجوکنندهیِ سرسختِ ج.ا. بودند، اما در واقع، سوژههایِ منفعل و رنجکشیدهای بودند که برایِ بیانِ مخالفتها و تقابلهاشون راهی پیدا نکرده بودند و این ربطی به اندیشه و بیانِ آزاد نداشت. در نهایت، مایل ام تأکید کنم که میفهمم که جایگاه میتونه انقیادِ فکری بیاره، اما ج.ا. دستکم در تربیتِ سوژههایی که در ازایِ دریافتِ موهبت و جایگاه مُنقاد میشن، بسیار ناموفق بوده، و به عصبیت و انقیادِ وارونه در آدمها منتهی شده.
در آخر، در موردِ این نقد که گفتید وظیفهیِ سپاه حفظِ نظام است نه ایران، به نظرم سوگیریِ تحلیلی دارید. دولت یا نظامِ سیاسیِ هر کشوری بیانِ بینالمللیِ اون چیزی اه که در سطحِ داخلی به شکلِ ملت بازنمایی میشه. پاسداری از نظام پاسداری از ایران اه. من در این باره باز هم مینویسم، اما فکر نمیکنم در این که سپاه در تمامِ این سالها از کلیتِ سرزمینیِ ایران صیانت کرده بشه تردیدی داشت.
چرا به افغانستان نگاه میکنی؟ چرا به امارات نگاه نمیکنی؟
پاسخحذفتو این تحلیل سواری گرفتن روسیه از ایران و سیطرهای که داره کجا قرار میگیره؟
جالبه. اما گفتی که ج.ا. بار تاریخی مقابله با اسرائیل رو به دوش میکشه. چرا؟ از لحاظ تاریخی اسرائیل همیشه علاقمند بوده با کشورها و ملتهای غیر عرب منطقه، مثل کردها، ترکها، ایرانیها رابطه دوستانه داشته باشه. اسرائیل هم هرچند یک کشور ذاتا استعماری باشه خطری برای ایران نبوده.
پاسخحذفیکسری میگن رابطه دوستانه ایران با اسرائیل میتونه روی روابط ما با کشورهای عربی تاثیر بذاره. حداقلش اینه که اوضاع به نظرم اینقدر ساده نیست. کشوری مثل ترکیه الان بین اعراب محبوبتره تا ایران، با اینکه با اسراییل روابط عملا دوستانه داره.
شیعه بودن ایران برای اعراب ظاهرا توهینآمیزتر است از رابطه با اسراییل.
جامعهیِ ایران (چه در سطحِ توده و چه در سطحِ نخبگان) اسرائیلستیز است. واقعیت هم این است که اسرائیل نمادِ یکپارچهیِ همهیِ آن رذایلی ست که سرمایهداری به دنیا تحمیل کرده. نه که باقیِ دنیا پاک و سالم باشند، اسرائیل نوعی راستکیشیِ ایدئولوژیکـقومی ست که خودِ سرمایهداریِ غربی (دستکم در سطحِ ایده) آن را متعلق به جهانِ ارتجاعیِ بیرون از خودش میداند.
حذفاما در متن، منظورِ من این بوده که قوایِ مستقرِ فعلی در ج.ا. مبدعِ اسرائیلستیزی در شکلِ فعلیاش نبوده اند. ریشهیِ اسرائیلستیزی در شکلِ فعلیاش را باید در کنشِ خیلی از آدمهایی سراغ گرفت که سابقهیِ مبارزه با پهلوی را داشتند و در همان حال، در حال و هوایِ مبارزاتِ جهانی با اسرائیل در دههیِ 70 و 80، ایدهیِ مبارزهیِ مسلحانه و تهاجمی را به فعالیتهایِ سپاه و نیروهایِ مسلحِ ایران پیوند زدند (خیلی از این آدمها اصولاً ملیـمذهبی یا حتا مارکسیست بودند، حتا آدمهای مهمشان به لحاظِ فکری، خویشیِ ایدئولوژیک با نظمِ سیاسیِ ج.ا. نداشته اند).
در موردِ رابطهیِ دوستانه با اسرائیل که گفتید، من احساس نمیکنم که اصولاً چنین چیزی تحتِ حاکمیتِ سیاسیِ فعلی شدنی یا مطلوب باشد، اما دستکم میشود نقدهایِ واقعی و جدیِ فراوانی به استراتژیهایِ فعلیِ ج.ا. برایِ تقابل با اسرائیل وارد کرد. میشود و «باید» با اسرائیل مبارزه کرد، اما در عینِ مهم و حیاتی دانستنِ اجماعِ داخلی، به مبارزانِ سراسرِ جهان (فارغ از ایدئولوژیشان) پیوست. در مسیرِ این شکل از مبارزه، سپاه میتواند به عنوانِ نیرویِ مسلحِ «ممکن» و «مشروع» در صحنه نگه داشته شود. در کل، نباید این مبارزه به این تصویر منتهی شود که بخشِ زیادی از منابعِ سیاسی و اقتصادیِ ایران دارد به شکلِ نامشروع و بدونِ آن که مردم بخواهند، برایِ این مبارزه (که هدفِ ایدئولوژیکِ یک گروهِ خاص و منتفع از وضعیت است) صرف میشود. برایِ مبارزه با اسرائیل، در فضایی بیرون از دروغ و فساد و موازیکاری، به آزادیِ ایده و کنش و انتخاب نیاز داریم.