۱۳۸۸/۴/۲۴
محصولِ کار را حدس نخواهیم زد. برآشفته ایم از این که خوانندهای از حرکتِ چشماناش بر این نوشته برآشفته شود. حالتِ کش ِ کشیدهشده یا آبِ به آبشار رسیده یا درختی که باد به سرش افتاده باشد را در خود حس میکنیم. میخواهیم سرمان را به این سو و آن سو تکان دهیم. نیاز داریم تا بدنمان را به بالاترین نقطهای برسانیم که بشود از آنجا خوب به شهر و مردماناش نگاه کرد. نیز دوست داریم به کف و اعماق بغلتیم، به خیابان برویم، و همهیِ مسیرهایی که گاه به عشق و گاه به اضطراب پیمودهایم را به قصدِ بازسازیِ مخلوطی تازه از توهّمها بازپیمایی کنیم. دوست داریم دستانمان رویِ این صفحهیِ نرم و جستانِ حروف به تصادف بلغزد و جملهای را به ما نشان دهد که از دیدناش به وجد آییم؛ یا چشمانمان را ببندیم و ردِ هر چیزی که از آسمان میگدررذد زا به صورتِ گلمهای جادویی بر صفحهیِ مثابلمان نقش کنمم. گاهی چشم باز میکنیم و نیمنگاهی میچرخانیم تا ردّی ببینیم. هنوز نیست... خود را نشان نمی2دهد. کشنتیبنحجصثهقطظکورئ آی کلمه چه کنیم؟ به کسی که به شما پناه آورده نگاهی یا راهی نشان دهید. ما را به قالبِ کاتبِ صِرف تنزل دهید و خود زمام نوش.تن به دست گیرید که در گذر از آن بالایِ بالا تا این پایین ِ پایین آنچه از ما حیف میشود زمان است... آنچه در ما میل میشود زمان است... ما در اینجا دائم حیف میشویم... ما در اینجا دائم میل میشویم... آنچه ما را حیف میکند زمان است... آنچه ما را میل میکند زمان است...
اشتراک در:
پستها (Atom)