۱۳۸۴/۵/۱۱

حافظه‌ی ضعیف من

من انسانی‌ام با حافظه‌ای ضعیف. ضعف حافظه مرا یاری می‌دهد تا بی‌محابا به پیش روم. تا آنچه بارها یاد گرفتم و آزمودم را دوباره و چندباره بیازمایم، و هر بار از یاد ببرم آنچه پیشتر آموخته بودم.
ضعف حافظه به من یاری می‌دهد تا استدلال‌های متقنی که زندگی بارها به من تحمیل کرده را به فراموشی بسپارم، و در مقابل یک حرف تازه یا یک کلام ِ از نظر ِ زندگی بیهوده، عنان استدلال از کف بدهم.
من انسانی‌ام با حافظه‌ای ضعیف. حافظه‌ی ضعیف‌ام وادارم کرده هرچه می‌خواهم بدانم را چندبار بخوانم، و هر بار لذت متنی تازه را از آن خود کنم.
ضعف حافظه‌ام مرا از تعصب رها می‌سازد. چراکه هر بار بخواهم متعصب شوم، از یاد می‌برم که چه چیز ِ این زندگی ارزش تعصب ورزیدن را دارد.
ناتوانی ِ حافظه‌ام به یاری‌ام آمده تا برعکس بلندهمتان، فتح هیچ قله‌ای را بر خویش هموار نکنم، چراکه از یاد می‌برم که فاتحان به راستی چه تمایزی از انسانهای متوسط الحال دارند.
من انسانی‌ام با حافظه‌ای ضعیف، که هر بار مرا یاری می‌دهد تا از یاد ببرم که چرا زندگی ارزش زیستن دارد. که چرا باید خوب باشم یا چرا باید بر بدی‌ام اصرار ورزم.
حافظه‌ی ضعیف‌ام مرا ممتاز کرده است. تا همچون شکم‌بارگان، سیری شکم را وصف حال نسازم و همچون ستمکاران، وحشت و غارت را بدیهی مپندارم.
حافظه‌ی ضعیف‌ام همه‌ی معلمان تاریخ را از من تارانده است. هیچ درسی از ایشان را در خاطر ندارم. هر بار پاک ِ پاک، با ذهنی زلال، حافظه‌ام را قطره قطره به محلول فرساینده‌ی یقینشان می‌سپارم و دگربار تهی از هر یقینی، باوری تازه از عالَم طلب می‌کنم.
حافظه‌ی ضعیف‌ام مرا بستانکار تاریخ کرده است و یقین را برای ابد در برابرم همچون هویجی در مقابل الاغی گرسنه آراسته است. تا بارهای بار بدوم و هویج یقین را با خویش همراه کنم و همواره در حسرت آنچه روزگار درازی است چشم بدان دوخته‌ام، همه‌ی نسبتها را به فراموشی بسپارم و ناکامی را در تاریخ کامروا کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر