۱۳۸۴/۷/۱۹

تمسخر


دوستی با تکرارِ آنچه ناخوشایند است، آنرا عادی می‌کند. به آن جرأتِ بودن می‌بخشد. من در برابر دیگری است که ناخوشایند می‌شوم، پس با دیگری است که باید بر این ناخوشایندی غلبه یابم. اگر چهره‌ی نازیبای من، یا قدِ کوتاه تو، یا تنبلی و بی‌قیدیِ آن دیگری، اسبابِ حقارت ما را فراهم کرده است، باید آنقدر این مسئله را تکرار کرد تا بالاخره از پا درآید. با بزرگنمایی و اغراق در آنچه هستی بر آنچه هستی غلبه می‌یابی. با اینکار، استیلای ذهنیِ آنچه بر جانت سنگینی می‌کند را لِه می‌کنی و خود را مستعد و مهیای پس راندن تحقیرهای احتمالی می‌گردانی. یاد می‌گیری که در صورتِ کسی که تو را زشت نامیده زُل زُل نگاه کنی، و بی‌بند و باری را در مقابل کسی که تو را با آن تحقیر می‌کند، به حد اعلا برسانی. مسخره می‌شوی تا از مسخره بودن برهی، تا ذات زندگی را برهنه کنی، تا صحرای محشری بسازی که همگان در پیشگاه آن برابرند. یک کلام، مسخره می‌کنی تا آزاد شوی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر