۱۳۸۴/۴/۹

افاضات

---
کلمه مرز درون و بیرون است. کلمه حریم ِ محافظ فردیت است.
کلمه دیوار است، برفراز و استوار.
اگر کلمه نبود فردیت از هم می‌پاشید، دیگر فردی نمی‌بود.
---
توصیف ِ تو (توصیف از تو، توصیف با تو) می‌تواند مرا برهاند و بر وجودم استیلا بخشد.
---
هر توصیفی مبتنی بر گزینش است.
زبان بازنمایی واقعیت است. زبان صورت است. زبان استیلاست.
با زبان، خود را بر صدر عالم می‌نشانم.
توصیف می‌کنم تا برتری بیابم، توصیف برتری است.
---
من وقتی با تو مواجه می‌شوم، در تو ابعادی تحقق نیافته از خود را می‌یابم.
به تو حسادت می‌کنم، من عجیب حسودم.
از آشنایی ما دیرزمانی گذشته. از عطشم کاسته شده، اما تو همچنان تویی.
مفهوم ِ تو را به زیر کشیده‌ام. ذهنم را رهانده‌ام. توصیف‌ات کرده‌ام.
---
دیگر تو نیستی، توصیفی از تو باقی مانده. به خیالم فتحت کرده‌ام. خیالت مرا فتح کرده است.
هویتم تسکین یافته. هویتم را تسکین دادم.
تو را بر خویش هموار کردم. از غم رهیدم.
با توصیف از غم رهیدم. توصیف، رهایی است.
---
تنها با چیزهایی ارتباط برقرار می‌کنم، که پیشتر حقیقت ِ آنها را درک کرده باشم.
به سمت سخنانی کشیده می‌شوم که از درون من حکایت می‌کنند.
نه نویسنده‌ای بزرگ وجود دارد بی خواننده‌ای بزرگ، و نه خواننده‌ای بزرگ بی نویسنده‌ای بزرگ.
تو که مرا می‌فهمی، همپای من شکوفایی.
تو را که نمی‌فهمم، نمی‌دانم.
ای شاعر خوش قریحه، خوش بخرام که مرا سروده‌ای.
---
هر فرد حاوی یک روایت است (یک یا چند بازی ِ زبانی)
این روایت، از آنجا که قرائتی است از واقعیت، انتزاعی و متافیزیکی است. (اینها انگاره‌های کانت‌ی است)
هر سلیقه و گفته و نظری به هر سمت، بر پایه‌ی متافیزیک است که سامان می‌یابد.
روایتها، فراموش می‌شوند و یا اینکه از واقعیت فاصله می‌گیرند و به همین دلیل تکرار می‌شوند، اما هرگز نمی‌میرند.
هر گونه‌ای از تفکر محملی دودویی دارد (هر روایت دو شاخه است). در روند هر کدام از این شاخه‌های دوگانه، باید حتما وقفه‌ای بیافتد تا مجددا رشد کند. هر رشدی برآمده از سنتزی است. (اعداد نماد تکرارند. حروفند که اصالت دارند.)
---
همه چیز برآمده از تکرار است.
به هر چیز که بتواند مرا به هیجان بیاورد مشکوکم.
حقیقت هیچ هیجانی ندارد. ناحقیقت (حقیقت ناقص الخلقه) است که شور برمی‌انگیزد.
---
اتمام افاضات

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر