ملاکی هست برایِ تشخیص ِ حرفهایِ شاعرانه: هر قدر که یک حرف از ارادهیِ یک فرد دورتر باشد آن حرف شاعرانهتر است. ما که معمولاً گولِ حرفهایِ شاعرانه را میخوریم دل خوش میکنیم به این که گویندهاش ارادهای ستودنی دارد برایِ آن که مثلاً در ماه چهرهیِ محبوباش را نقش کند یا با چرخش ِ باد و شنیدنِ صدایِ یک خنده به یادِ حالاتِ خوشایندِ دلدادهاش بیافتد و خیال کنیم که این به یاد افتادن، یعنی خودِ کنش ِ فکر کردن به یک شخص، ارادهای ست که ذهن ِ معشوق را در هر جایِ جهان که باشد به خود معطوف میکند. دوست داریم باور کنیم که شعرها جسمانیتِ ارادههایی برتر اند که ما از داشتنشان محروم ایم. ما ارادههایِ فراتر از خود را تنها به صورتِ شاعرانه و زیباشناسانه درک میکنیم.
آنها که به واقعبینی معروف اند، رَویهیِ غالبِ زندگی یادشان داده که هر شعری در واقعیتاش نمایشی از ارادهای برتر است و نه حضور ِ آن. و اگر آنها حرفِ شاعرانه را از اعماق ِ قلبشان بیهوده و مسخره میشمارند به این خاطر است که به هیچ صورتِ برتری از اراده باور ندارند. آنها باور ندارند که کسی بتواند با تصوّر ِ دلدادهاش ذهن ِ او را احضار کند و قلبِ او را به دست بگیرد. امیال و ارادههایِ انسانی همان قدر نارس اند که در حدِ دریافتِ روزمره آنها را درک میکنیم و هر نمایش ِ والاتری از اراده شاعرانه، و به همین دلیل مبتذل، و به همین دلیل بیارزش است.
امّا به هر حال، وقتی که شخص ِ واقعبین سعی میکند تا چیزی را بفهمد، وقتی که در تلاش است تا به دور از تمام ِ تعلّقاتِ شاعرانه، هستی ِ خود و امور ِ موردِ علاقهاش را شرح بدهد، قصد دارد تا ارادهاش را برتر از آن چیزی قرار دهد که در حالِ فهمیدناش است. او نیز در حالِ سر ِ هم کردنِ نمایشی از اراده است که طی ِ آن، شکلی از خواستن و فهمیدن شکلهای دیگر را به زیر کشیده و آنها را مطیع ِ خود کند. واقعبینترین انسانها نیز وقتی حرف میزنند در حالِ شکل دادن به اشعاری هستند که قصدشان معطوف کردنِ ذهن ِ محبوبشان و تحتِ تأثیر قرار دادنِ آن است، هر جایِ جهان که باشد. یک صورتِ برتر ِ اراده این نقصانِ همیشگی را میفهمد و همواره به آنچه سر ِ هم میکند به طنز و خشونت مینگرد و هیچگاه از آنچه دستاش را میگیرد راضی نیست. و اصولاً بهترین چیز در جهان داشتن ِ روحیهای رُمانتیک است که دارندهاش با طنز و خشونت به آن مینگرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر